سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 16 تير 1403
  • روز ماليات
1 محرم 1446
  • آغاز سال yyyy هجري قمري
Saturday 6 Jul 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    شنبه ۱۶ تير

    سرگذشت من

    شعری از

    بیژن آریایی(آریا)

    از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر مثنوی

    ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۲ ۱۶:۲۰ شماره ثبت ۱۷۶۹۱
      بازدید : ۵۹۹   |    نظرات : ۲۵

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

    همی  یاد  دارم  ز  عهد  شباب

    که بودم چو غافل همیشه به خواب

    که خوابی سراسر همه رنج ودرد

    نیاسودمی  از  بر  باد  سرد

    نه فکری به آتی، نه شوری به بر

    که چون گیرمش زندگی را ز سر

    تمام جوانی به حسرت گذشت

    همی بودمی من به کوه و به دشت

    ز تحصیل و آموزش و پرورش

    بکردم چو باره ز رویش پرش

    چنان شد که بعد از سی و اند سال

    به انبان ندارم،ذره ای جز خیال

    چو بگذشت بر من چنیبن روزگار

    صدا کردمی گفتم ای کردگار

    چرا حال و روزم چنین گشته است

    گمانم مرا بخت برگشته است

    چه باشد نباشم به فکر عیال

    چگونه است ندارم من یک ذره مال

    چنین پاسخ آورد یزدان پاک

    چرا می کنی سینه را چاک چاک

    ز تو حرکت و بر کت آید ز من

    مگو با کسی جز به نیکی سخن

    تو بر من نظر کن برو راه راست

    به تو بخشمی آنچه اینک سزاست

    تو را کردمی اشرف کائنات

    چه تقصیر از من نجستی تو جات

    به اندیشه رفتم چو گفتش سُخُن

    که لرزه فتادم ز سر تا به بُن

    به خود گفتم اینک  که دیگر بس است

    بزه کرده ای این گناه کس است

    نگه کن ببین چاره کار چیست

    گنه کرده ای این سزاوار نیست

    روانه شدم من سوی نفت و گاز

    الهی  برای  مسبب  بساز

    چو بگذشت بر من در آنجا سه سال

    به خود دیدمی اندکی جاه و مال

    که یادم نیاید دگر روزگار

    الهی به لطفت چنینم مدار

    الهی رها کن ز خویشتن مرا

    روانه شوم چون به دیگر سرا

     

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0