دوشنبه ۱۱ فروردين
اشعار دفتر شعرِ در آغوش دریا شاعر صادق حسینی
|
|
اندوه تو زخم خونچکانی کهن است
بر قامت شعرهای من پیرهن است
از بام دلم نرفته برمی گردد
دلتنگی تو
|
|
|
|
|
ویران شده ام بر سر دنیای خودم
من هستم و تاریکی فردای خودم
عید آمد و من از همه دیدن کردم
غیر از دل
|
|
|
|
|
روشن شده از تو خانه ی دلگیرم
از گرمی آغوش تو جان می گیرم
دنیای من از شادی عشق آکنده است
من با
|
|
|
|
|
او بر همه ی قلمرو من شاه است
دست دلم از خزانه اش کوتاه است
اقبال من این است که در بازی عشق
هموا
|
|
|
|
|
در کار دلم شتاب کن با چشمت
هر آینه انقلاب کن با چشمت
زانو زده ام منتظر حکم توام
انگور مرا شراب
|
|
|
|
|
بر مردم ناامید، پز خواهم داد
آدم شده ام شدید، پز خواهم داد
اینجا که به سفته مرد را می سنجند
با
|
|
|
|
|
درمن غمی اندازه ی دنیا زاده
اینگونه که دست رد به قولش داده
این کوه غرور پیش شمش هیچ است
انگار ک
|
|
|
|
|
من زنده ام و مرده ی چشمان توام
آرامم و آزرده ی چشمان توام
میدان مخوفی است و من می باز
|
|
|
|
|
هشیار و نخورده مست خواهم آورد
در ایل هر آنکه هست خواهم آورد
با چوب و چماق و جبر و تهدید و
|
|
|
|
|
زندان
مهار میله ی زندانم،مرا به حال خودم بگذار
حصار بسته ی دنیایم،چه سخت میدهدم آزار
|
|
|
|
|
باور نمی کنم
باور نمی کنم که دلت مال من شود
غیر از خراب و خسته شدن حال من شود
فرد
|
|
|
|
|
معتاد تو ام گور سزاوار من است
|
|
|
|
|
میشی چشمانت
دل سنگ را
گرگ می کند
|
|
|
|
|
بیچاره تمام مشکلش سارا بود
رویای گریزان دلش سارا بود
فردا همه بر مرده ی دارا گویند
این کشته
|
|
|
|
|
خود را به هوای وصل کشتم بس بود
وا شد پس از آن حادثه مشتم بس بود
عاشق بشوم دوباره؟ نفرین به
|
|
|
|
|
بازار کساد و کور در تنزیل است
انگار که وقت صور اسرافیل است
بعد از تو به مشتری نمی اندیشم
ای
|
|
|
|
|
من اهل بساط شعر و دودم خانم
اینگونه اگر زرد و خمودم خانم
کی گفت به من پاسخ مثبت بدهی؟
م
|
|
|
|
|
دنیای مرا به درد آلودی تو
هر روز به درد من می افزودی تو
من در پی دستان تو بودم اما
دنبا
|
|
|
|
|
در گوشه ی زندان غمت پوسیدم
با عشق تو از ریشه فرو پاشیدم
سیگار! نه،هر دفعه نگاهت کردم
ی
|
|
|
|
|
آزادی
شب آمده است از راه و دل تنگ است
اندوه در شهر قشنگ و زشت تهران
سخت پیچیده است
|
|
|
|
|
امتداد یک دلدادگی
ساعت،سکوت،پنجره،شک،انتظار،درد
سیگار،دود،خانه ی خالی،غروب سرد
چا
|
|
|
|
|
چشمان تو بس که مست خوابند
انگار که کاسه ی شرابند
تاکی غم فردا نگذارد
چشمان خراب ت
|
|
|
|
|
ای مرگ بیا، طپانچه ات را بردار
در سینه ی سرد و سنگی این دیوار
یک نقطه ی پر رنگ و پر از خون
|
|
|
|
|
لبهای تو مزه ی رباعی دارند
پیغام ستیزی اجتماعی دارند
چ
|
|
|
|
|
با زندگیم چکار باید بکنم؟
کم لابه به روزگار باید بکنم
بعد از تو شرارت از سرم می ریزد
|
|
|
|
|
از رنج نبوسیدن من لبریزند
فردا که به جنگ نرم برمی خیزند
در کام من زخمی افتاده ز پای
لبه
|
|
|
|
|
شطرنج
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم
از بازی ظریف تو شرمنده میشوم
اینبار فرق میکند
|
|
|
|
|
ای شعر به دخل خالیت می خندم
ای کاش دل از فلاکتت می کندم
اینقدر زمن دریغ یک واژه مکن
نا
|
|
|
|
|
من خسته شدم چقدر بازی بکنم
لبخند تو را شبیه سازی بکنم
در راه خدا یکی بگوید تا کی؟
با عک
|
|
|
|
|
او بر من و شعر های من عاشق بود
بت بود و برای سجده ام لایق بود
هرچند که گوسفند پنداشت مرا
|
|
|
|
|
من خانه نشین قوه ی خشم توام
حلاج سیاستی و من پشم توام
در حصر جهان خویش خواهم پوسید
وقت
|
|
|
|
|
بر هم بزن آرامش پوشالی من
تا بردمد انقلاب جنجالی من
یکروز به من دوباره برمیگردد
آغوش ت
|
|
|
|
|
باید قلمم را به زمین بگذارم
این قافیه را اگر چنین بگذارم
در شعر به جای اسم....هر بار
م
|
|
|
|
|
در ذهن تمام بچه ها خال تو بود
هر زنگ ریاضی پر جنجال تو بود
در سینه ی کوچک من از روز نخست
|
|
|
|
|
تا چند لگد مال حقایق باشم
پیش دل خود آینه ی دق باشم
از چهره ی من نقاب را بردارید
|
|
|
|
|
از زندگی آبستن تنها دردم
خود را به طنابی نکشم نامردم
روزی که به گریه بر زمین زاده شد
|
|
|
|
|
یک مجرم سرشکسته ی بد نامم
عمریست در آستانه ی یک دامم
دیروز گرفتند و به حبسم بردند
من م
|
|
|
|
|
درپنجه ی تقدیر خودم افتادم
چون شیر به زنجیر خودم افتادم
من تشنه ی کشتن خودم بودم ولیک
|
|
|
|
|
عمریست دلم پیش تو در تعظیم است
وز سوی سپاه خنده ات تحریم است
ازآتش خشمت به سلامت برگ
|
|
|
|
|
دستان مرابه زندگی بند دهید
یکباربه من فرصت لبخند دهید
عمریست دچارمرگ مغزی شده ام
اعضای
|
|
|
|
|
برمن که تباه وباطلم گریه مکن
برکشتی مانده درگلم گریه مکن
آسوده بخواب واشک تمساح مریز
د
|
|
|
|
|
ازآمدنم تاب وتبت میگیرد
ازرفتن من قلب شبت میگیرد
آخر
|
|
|
|
|
تا چند لگد مال حقایق باشم پیش دل خود آینه ی دق باشم از چهره ی من نقاب را بردارید
|
|
|
|
|
من خانه نشین قوه ی خشم توام
حلاج سیاستی و من پشم توام
در حصر جهان خویش خواهم پوسید
وقت
|
|
|
|
|
یک مجرم سرشکسته ی بد نامم عمریست در آستانه ی یک دامم دیروز گرفتند و به حبسم بردند من م
|
|
|
|
|
عمریست دلم پیش تو در تعظیم است از سوی سپاه خنده ات تحریم است از آتش خشمت به سلامت برگش
|
|
|
|
|
باور نمی کنم که دلت مال من شود غیر از خراب و خسته شدن حال من شود فردا که روح عاش
|
|
|
|
|
دستان مرابه زندگی بند دهید یکباربه من فرصت لبخند دهید عمریست دچارمرگ مغزی شده ام اعضای
|
|
|
|
|
برمن که تباه وباطلم گریه مکن برکشتی مانده درگلم گریه مکن آسوده بخواب واشک تمساح مریز د
|
|
|
|
|
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم از بازی ظریف تو شرمنده میشوم اینبار فرق میکند اما به شو
|
|
|
|
|
روتوش مکن مرابه من گند بزن یک چهره ی بی نقاب دربندبز
|
|
|