این دل آشفته که همراه ماست
تار و پودش سوز آتشگاه ماست
ما به جامی شعر ؛ حالی می کنیم
این همانا لذت گه گاه ماست
قلب ما اردوی شعر و شاعریست
سینه ی عشاق ؛ اردوگاه ماست
ما فقط از شاعران دل می خریم
پشت بطن سمت چپ ؛ بنگاه ماست
قلب عاشق , مامن عشق خداست
این سرشت و طینت آگاه ماست
پنج اصل عشق را طی کرده ایم
این همان سرمایه ی پنجاه ماست
دل شکستن نیست در سلک ادب
راه ما هموار این بیراه ماست
تا که طوفانی شود دریای عشق
یک غزل تضمین بندرگاه ماست
من چه دارم جز هوای چشم تو
با توام ! با تو که خاطر خواه ماست
در ستایش ها تو مشروط م مکن
ای که چشمت درس دانشگاه ماست
تا غزل می بارد از چشمان تو
بهترین قافیه ی دلخواه ماست
بازجوئی می شوم در چشم تو
تا نگاهت پیر کاراگاه ماست
کار سرباز غزل دل دادن است
تا رخت در صفحه ی دل شاه ماست
حیف با این افتاب خسته ام
بدترین غم فرصت کوتاه ماست
نادم از عشق عزیزان نیستم
گر چه این سینه ندامتگاه ماست
با طلوعت در حجاز سینه ها
رو به محرابت همه درگاه ماست
از همان روزی که عاشق شدم دلم
هاله ای پیوسته گرد ماه ماست
=======
حکم دل بود و تمام حکم من یک شاه دل
لااقل این دست اول تک نمی انداختی...