شنبه ۱۲ خرداد
|
|
تو ای محبوب من با من چها کردی تو عهد بینمان را خود رها کردی
|
|
|
|
|
سوت قطار
من
دستهایی که بالا می رود
|
|
|
|
|
آیینه چو در صورت ماهت نگریست
از حیرت زیبایی روی تو گریست
در کار وفاداری و در جوهر عشق
آیینه دل ک
|
|
|
|
|
چون سرشت آدمی ازجنس مرغوب غماست
ازقصا بارِغم عالم بدوش آدم است
|
|
|
|
|
عهد كردم كه دگر گرم محالي نشوم
دل خوش از زاويه ي اوج خيالي نشوم.....
|
|
|
|
|
برگ تر
دُردانه را به چشم تری آشنا مکن
دلداده را به هر نظری مبتلا مکن
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی،
شعر پیشرو،
گونه ی سروش
|
|
|
|
|
واردِ اَفتاو مووَه بییار ، زنِ لُر
مِیپوشه دامونِ گلدار ، زنِ لُر
|
|
|
|
|
اینک .... حلول دیگری
در نماز بنفشه است
|
|
|
|
|
شبیه ترجمه ی ماه از نگاهِ زمین
زبان دل بسپارم به بیدلانِ قرین
|
|
|
|
|
بنده بی مقصد و منظور تو را می خواهم...
|
|
|
|
|
پاییز بی بهانه می آید
در پی بهانه ها ایی از جنس نیودنت
|
|
|
|
|
صفیر گلوله آمد و،
بعد ، خودِ گلوله
دریده شد دل و روده ،
ز اصابت آن گلوله
|
|
|
|
|
تقدیر ما را ز چه به عجب آبادش نوشتند
بدبختی و آهش را چرا؟ حواله ما نوشتند
|
|
|
|
|
ای کهنه کفش پاره ، کجا میبری مرا
|
|
|
|
|
شعر بیداری را برای کور شدن چشم حسودان زمانه سرودمپ
|
|
|
|
|
از آسمان نچکد آب قطره قطره فریاد
به پیش پای فرو ریخت صخره صخره فریاد
|
|
|
|
|
این همه تار برسقف دها نم مپوشان
فرصتی خواهی یافت
|
|
|
|
|
فصلِ پائیز ، فصلِ یاران...
|
|
|
|
|
دهانم،
مسلح با رگباری بوسهست...
|
|
|
|
|
تمام آزیترومایسین های دنیا هم
دست ب دست هم دهند
|
|
|
|
|
برای "من"وُ،
این همه "تنهایی"!
|
|
|
|
|
در گذر از خیال تو به عمق جاده می زنم ...
|
|
|
|
|
تصوّر کن دگر فرصت تمام است/
و فردا آخرین روز جهان است/
همه مشغول و هرکس در تماس است/
زمین در تا
|
|
|
|
|
گفتند که ما خوش سخنانیم،که زندانی زندان جهانیم
|
|
|
|
|
دخترک زندانی زیبایی است
دخترك شيداي عاشق پيشه است
دخترك نور خداوند كريم
دخترك افسانه اي ديرينه
|
|
|
|
|
درعشق تودیوانه ام
به غیر تو بیگانه ام
|
|
|
|
|
به چمن باشی و سرو و گل و بستان به برت..
|
|
|
|
|
روز می آید دوباره بویِ خوبِ زندگی
|
|
|
|
|
تافکر بد
در ذهنت جاری است
هرشبت با کابوس خواهد گذشت
|
|
|
|
|
تصویری از زندگی مردم افغانستان از ورود طالبان، با زبان نمادین.
|
|
|
|
|
هق هقِ تنهاییِ یک مرد، میدانی تو چیست؟
|
|
|
|
|
من را چه رسد به وصف آن شاه کریم
|
|
|
|
|
بابای طاهرِ هردوعالم ،
به هرجا نگریست ، روی تو را دید
حتی پلک برهم گذاشت ، روی تو را دید
|
|
|
|
|
درس بلاغت بخوان اي حَسـن پاكدل
هركه بلاغت نخواند خود بنمايد خجل
رهبر انسان منـم ،
|
|
|
|
|
بی وفا نامهربان بودی و دیر آمدی
سالها ز برت هی سوختم، حالا چرا
|
|
|
|
|
تو تنها شعر می گویی
تو تنها واژه.......
|
|
|
|
|
باور کن
نارون هم پیر میشود
و چتر بر خستگی زانوانش باز میکند
|
|
|
|
|
آنقدر در پیله ماندم تا شدم پروانه ای
سوختم اینجا و می گویند بی پروا،نه ای
|
|
|
|
|
برای آمدنت باید استخاره کنی
|
|
|
|
|
ای گل خندان بابا ای علی اصغرم
|
|
|
|
|
ایستورم بیان ائدم من ، سیزه شعر طنز و قندی
بودی وضعی آی جماعت ، هامی بانک کارمندی
|
|
|
|
|
زنگ بزن، زنگ بزن، بی درنگ
|
|
|
|
|
تو ماهی در شبم میشویمت...
|
|
|
|
|
کل جونمو گرفتی
مثل خلصه ،بعد سیگار و...
|
|
|
|
|
آدم آمد تا زمین احیا کند
تا عدالت در جهان بر کند
در ازل قابیل تخم کینه کاشت
قتل هم نوعان به آسا
|
|
|
|
|
آدمـــی پیچـیده شد با پیچ هرز زندگی
بی نخ و سوزن فتاده توی درز زندگی
|
|
|
|
|
شبی در خواب دیدم
مردان زن شده اند
و زنان مرد
|
|
|
|
|
رفتهای تا در نبودت خانهام زندان شود
|
|
|
|
|
بی تو هر لحظه برایَم سخت است
زندگی جایِ خودش،
نَفَس کشیدن سخت است
|
|
|
|
|
فریادهایم را تبر کردم
تا ریشه ام را ریشه کن سازم
عشق تو را از تن در آوردم
تا بر تن خود یک کفن ساز
|
|
|
|
|
بدور از همهمه،اتلاف آیین ؛حال چه اسلام و چه بودا و چه سوشیانت زرتشت و بهایین...
|
|
|
|
|
فراموش نکن ، فراموش شده ها فراموش کننده ها را هیچ وقت فراموش نمی کنند
|
|
|
|
|
اگرچه مست حضور و مقیم کوی حبیبم
جز آه و آتش دل نیست از وصال نصیبم
|
|
|
|
|
چشمِ من ترسیده ، دلِ من رنجیده
خوابِ من گریۀ چشمانِ خدا را دیده
دستِ من زیرِ قدم های غرور،
گلِ ص
|
|
|
|
|
با هر تپش زلزله آمیخته بودیم
ما مرگ به شریان زمین ریخته بودیم
|
|
|
|
|
با هیا هوی نگاهت یاد اهوکرده ام
شعرچشمان تورا با قافیه رو کرده ام
درغمستان غزلها شاعری آواره ام
|
|
|
|
|
آه ... این شام سیه را سحری نیست که نیست
|
|
|
|
|
جا مانده ام میان هیاهو ها
|
|
|
|
|
چرا اینگونه ؟
چرا آنگونه نَه ؟
چرا نارگونه ؟
چرا ناردونه نَه ؟
|
|
|
|
|
دل تنگ بودن ،نشان خنجریست
که بر چشم دل وارد شده
|
|
|
|
|
از اون روزی که رفتی تو
شبا بیدار و بی خوابم
تو نیستی تا ببینی این
چشای سرخ و پر آبم
|
|
|
|
|
تمنای تو پر کرد است تمام جسم و جانم را
مگیر از من دو چشمانت، و آن ناز نگاهت را
|
|
|
|
|
گل به چهره، نازنین رعنای من
گل ستانم از برایت لیلای من
|
|
|
|
|
آن بهشت نازنین کو جای جایش پر گلست
افتخار خاک ایران، شهر آرش، آملست
شهر طالب ،شهر زهره، شهر صد
|
|
|
|
|
ابر بودم
خورشید را هم به کسوف می کشاندم
|
|
|
|
|
یک روز از این شهر رفتی
و من به ناچار به دوریت عادت کردم
به گمانم کافر شده بودم بی تو
من در نمازم
|
|
|
|
|
آن قدر به تو فکر کرده ام که
بر سرم شاخ درآمده
من گوزن ام
...
|
|
|
|
|
تاریخ گواه است که بد خواهد مرد
|
|
|
|
|
بی زیارت جسمِ بی جانم حسین
|
|
|
|
|
چی توی چشماته تورو اینجور عزیز میکنه؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |