جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ خط سوّم شاعر علیرضا عالمی
|
|
بگذار در غم تنهای های خودم بمیرم
بگذار در این خانه ی تاریک
در حسرت فردا بمیرم
آخرین سکوت بر لب
م
|
|
|
|
|
از همون روزی
که با تو
از غم دنیا گفتم
گفت و گوی ساده بود
اما
|
|
|
|
|
شبی در خواب دیدم
مردان زن شده اند
و زنان مرد
|
|
|
|
|
چقدر دوری تو از من
از غم دوریت
این شب ها
تنها
زره زره میمیرم
|
|
|
|
|
از پیشم رفت
دگر نماند
تاب و تبی در من
در جای دگر سکنا گزید
اما داغش ماند در دلم
|
|
|
|
|
من کیستم
خسته
در این روزهای گس
در این تاریکی مطلق
با این زخم های بی پایان
که مرهمی برایش نیست
|
|
|
|
|
با گریه کبوتر ها
با سر سختی این سنگ ها
با ابرها بی باران
با شب های بی پایان
با این روزگار غریب
|
|
|
|
|
پیش از این که امیدم نامید شود
درها به رویم بسته شود
شب ظلمت فرا رسد
می خواهم آخرین تکاپوهایم را
|
|
|
|
|
شب شد باز این خونه
بی تو چقدر تاریک و سردِ
تموم لحظه هام بی تو
پرِ بارونو دردِ
|
|
|
|
|
شاید فردا مرا دیدی
اما امشب رسیدم به ته خط
سبک وحشی خارج از وزن
تمام باورها را خط زدن
|
|
|
|
|
نکن این جوری با قلبم
دوست دارم از ته قلبم
نکن این عشقو داغون
بمون تا باشیم دو تا مون
|
|
|
|
|
امید من توی به فردا
امیدی در این تاریکی پیدا
در این جراحی لبخندها
در این تبسم غم ها
|
|
|