سه شنبه ۱۵ آبان
آخرین خنده شعری از علیرضا عالمی
از دفتر خط سوّم نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۱۶:۵۰ شماره ثبت ۱۰۰۲۲۶
بازدید : ۲۰۰ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب علیرضا عالمی
|
شاید فردا مرا دیدی
اما امشب رسیدم به ته خط
سبک وحشی خارج از وزن
تمام باورها را خط زدن
با چشم های پر اشک خندیدن
لحظه های تکراری
حس مبهم و بیکاری
همچون گرگ پیر تسلیم چوپانم
مثله سگ زوزه میکشم این شب ها
مثله گرگ زخم خورده در کمینم
حتی با مشروب نمیرم به خواب
من یه فریادم زیر خاکستر این سیگار
ببین اینجا فقط شب و سکوت و ترسه
همش از پشت خنجر میزنند بی رحم
ما توی یه رویا اسیر بودیم
گرگ مسیر خونه رو باز کرده
آخرین خنده گریه از ته دل
ماجرای ژکوند بی لبخند
چقدر تلخ میگذره این شب های
توی کابوس تنهایی و وحشت
گوش کن به حرف اون دختر دانشجو
که واسه یه نمره خوابیده با استاد
من یه فریادم توی سینه
یکی اینجا نماز میخواند
یکی فوش میداد به هرچی که هست
یکی فاصله ها رو جر میداد
کسی به فکر بچه های کار نیست
کسی به فکر پینه های دست کارگر نیست
بخاطره یه لقمه نون تن فروشی میکرد
توی شهر که مدینه فاضله اسمش بود
من همون چشمم که دلخوشیم به اشک هامه
یعنی یه شب تو خواب میبینم
که شهرم بی غمه و بی درده
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘