سه شنبه ۱۵ آبان
اشعار دفتر شعرِ شالیزار شاعر علیرضا عالمی
|
|
تو بگوی
ای باد صبا
از سرزمینم ایران چخبر
چخبر از
معبد عشق
|
|
|
|
|
امشب به دور تو میگردم
تمومه دغدغه هام میرن از یادم
مثله یه ماهی توی دریا، گم میشم توی آغوشت
لبخن
|
|
|
|
|
من نه شادم نه غمگین من نه نمردم
من مثله خورشید صبح زمسانه سپیدم
من نه عشقی در وجودم گم شد شیرین و
|
|
|
|
|
این روزها در حسرت یک آواز
آه پلک هایم را میبندم رو به پرواز
دگر خنده برایم نا آشناست
روزها عجب د
|
|
|
|
|
ماجرا چیست اینک اندیشیدن پایان گرفت
جای فکر و اندیشه را مستی دنیا گرفت
خفته مغز ها در آدمی قلب ها
|
|
|
|
|
خسته ام از این همه هیاهو ها
از این همه تزویر و ریا ها
خسته از این زندگی تکراری
از این همه آوار و
|
|
|
|
|
بجای این همه ای کاش یه کم فکر فرداها باش
نگاه کن این آسمون پر ابرِ تو به فکر علت این اشک ها باش
اگ
|
|
|
|
|
عیدو باز کبوترهای توی آرزوی عید موندن
انگار توی زمستون پشت درهای بسته موندن
عید امده ولی رو لبها خ
|
|
|
|
|
باید قبول کنم انگار که اشتباه بودی برام
دیگه نمیخواهم چیزی بگی اصلا برام
عشق اشتباهیم اشتباه بودم
|
|
|
|
|
من که نیستم چه کسی تو رو توی آغوش میگیره
وقتی تنهای میاد دست تو رو توی دست هاش میگیره
کی شب ها از
|
|
|
|
|
سوختم در این بد مستی
خواستم پرواز کنم در این هستی
اما سقوط کردیم به بی پایانی
آغاز پریدن برای ما
|
|
|
|
|
چقدر چشم انتظاری که سر آید این زمستان
تنها در این فصل سرما به دور از تابستان
روزهای زیبا رفتند در
|
|
|
|
|
یاد آن روزها بخیر که در خانه عشق پیدا بود
سر هر کوچه آواز، ترانه های زیبا بر لب بود
|
|
|
|
|
فصل پشیمانی را این روزها ببین
رویا های فراموش شده مان را ببین
به دنبال آب در بیابان بودیم
به چیز
|
|
|
|
|
نمی تونم درک کنم این روزها رو
این همه سیاهی و دروغ و نیرنگ رو
قصه تلخ این روزها چقدر درده
قصه آدم
|
|
|
|
|
قاصدک دیشب گفت
باز باید از عشق گقت
باز باید سنتور را نواخت
باید موسیقی عشق را نواخت
باز باید رف
|
|
|
|
|
نگاه تو توی شب بی مهتابم
من با شب گریه هام بی تابم
دلم شعری جدید میخواهد
توی این هوا هوایی تازه م
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
روزی و روزگاری بود
اون روزهای قدیم مون
چقدر شادی بود توی روزها مون
یه روز یکی
|
|
|