سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 17 اسفند 1403
    8 رمضان 1446
      Friday 7 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        جمعه ۱۷ اسفند

        گلوله

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۰ ۰۵:۳۸ شماره ثبت ۱۰۳۰۲۹
          بازدید : ۱۲۸   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        گلوله
         
        صفیر گلوله آمد و،
        بعد ، خودِ گلوله
        دریده شد دل و روده ،
        ز اصابت آن گلوله
         
        همه اندامِ تن و روح ،
        به خود می پیچید
        خون فواره میزد زجای گلوله
        فشارِکف دست ،
        کم بود برای آنهمه ریزشِ خون
        خون ، راه فرارِخود را می یافت
        ز بین انگشتان
        ز چرخش دیوانه وارِ گلوله
        چه بلایی شد
        ترکید زندگی
        ناشی ازآن فسقلی گلوله
         
        هولناک بود
        آنهمه زجرِ ناشی از گلوله
        بی حالی ،
        حالِ بدی نبود درمیان آنهمه درد
        ولی روح ، سرگشته شده بود
        یک پا و دوپا میکرد
        که بماند ، یا برود
        آن روحی که سالهاست ،
        درآن مجسمه ی تن
        به سِحری حلوله
         
        همه همرزمان ،
        به عزا بودند و،
        روحِ آماده ی شهید شدن ،
        می خندید
        همه دیدند که دیگر روح ،
        به حال وهوایی از سُروره
         
        چشمان او دیگرچیزهایی می دید ،
        که خاکیان نمی‌دیدند
        فقط توانست اشهدی بگوید و،
        بگوید : ببینید بچه ها ، آنجا !
        ( آسمان را با نگاه نشان میداد )
        ببینید بچه ها آنجا ،
        جشن و سُروره
         
        همه دیدند از دیدنِ محبوبش او،
        غرقِ غروره
        همان حسی ازعشق ،
        که ببارد بر کسی !
        همان عشقی که همچون بارشِ فرشته ،
        کرور کروره
        همان روح که ،
        همه زندگی اش را دید و،
        هم اکنون خود را ،
        که زندگی اش را
        به حالِ مروره
         
        لبهای شهید ، اول خندید و،
        بعد لبخند زد
        لبخند برلبان او خشکید
        انگار آنهمه شهادتش را ،
        مدیون شده بود به یک گلوله
         
        بهمن بیدقی 1400/6/28
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۴۹
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        در وصف شهدای گلکون کفن خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۲۱
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاسی همچون دریای بیکرانه
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۴۳
        درود بر اندیشه ناب شما
        هنرمندوشاعرواستاد ارجمند
        همواره تابان
        جوشان وخروشان باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۲۲
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاسی همچون دریای بیکرانه
        شاد باشید و همیشه مؤفق
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۱
        درود های فراوان وارادتی بی پایان جناب بیدقی استاد ادیب فاضل وگرانقد
        بسیار زیبا ودلنشین
        قلمتان مانا
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۴
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاسی همچون دریای بیکرانه
        شاد باشید و همیشه مؤفق
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۰۶
        درود جناب بیدقی خندانک خندانک خندانک
        قلمتان سبز خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۰ ۰۴:۵۲
        با سلام و عرض احترام بزرگوار
        سپاس
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۱۶
        درود ها استاد خندانک
        عالی نگاشتید
        قلمتان سبز

        بر قرار باشید
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۲۳
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسی همچون دریای بیکرانه
        شاد باشید و همیشه مؤفق
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ساسان نجفی(سراب)

        ت بارخدایا اا با تو سرافرازم و بی تو سرافکنده شدم اا وای بر این بندگیم مرگ بر این زندگیم اا مرده ی یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم اا بارخدایا کرمی از یم اخلاص نمی اا کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم اا سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا اا وای که من غرق در این سیل خروشنده شدم اا خاک قدوم ولی ام میثم دار علی ام اا با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
        محمد حسنی

        ی ااا من از پروانه ی فروزان قریب شمع را دوست دارم من آن عشقانه ی سوزان نجیب شمع را دوست دارم اما آنکه پروانه کرده ام که بار ها می کوبم و باز پروانه می مانم نوش از گل های گلستان پسِ شعله ست
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        یک بار دیگر خنده کن بر دامن نجوای باران اا در انتهای خلوت دلمرده ی سرد زمستان اا با من بمان تا آخرین ویرانی بی رحم طوفان اا دکتر سید هادی محمدی
        محمد حسنی

        نیمه دوم گاز از سیب مان ااا اما این بار بیشتر گاز بزن ااا چون عشق و حوای منی
        ساسان نجفی(سراب)

        در ته باغ درختی است دور از نگاه هرز آدما اا سیب هایش همه بکرو ناب و شیرین

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2