سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 13 اسفند 1403
    4 رمضان 1446
      Monday 3 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        دوشنبه ۱۳ اسفند

        لاکینه پشت

        شعری از

        سحرفهامی آهو

        از دفتر جزیره ی سرخ نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۶۲۱۲
          بازدید : ۵۰   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سحرفهامی آهو
        آخرین اشعار ناب سحرفهامی آهو

        صبحدم در کنج ساحل لاک پشتی شاد و زود
        تخم نوزادان خود را زیر شن پنهان نمود
         
        رفت و آن خشکیده لب بر دست دریا بوسه داد
        تن به آغوشش که زد رقصید با ‌امواج شاد
         
        شد سوار آهسته بر یک قو که زیبا بود و رام 
        کم کمک تا ساحل آمد با نسیمی خوش مرام 
         
        ناگهان یک مار کبرا دید ، از آن دور دست
        سینه خیزان بی‌صدا بر تخمها لغزید و جست...
         
        چون خروسی کنده از سر کاسه پشت از جا جهید
        شد پلنگی تیز پا بی وقفه بر شن ها دوید
         
        بر مزار آسیمه آمد ناله ای سر داد و زود
        رفت بر راهی که کبرا تن به آن مالیده بود
         
        با دلی پر خون به دنبالش کماکان می‌دوید
        مار لیکن خبره بود از هر خم آسان می جهید
         
        گرچه لاکش صد ترک برداشت اما با امید
        عاقبت یک روز در یک جا بر آن کبرا رسید
         
        مار مادر بود و در کاشانه نوزادش به پیش
        زود و تر پرتاب کرد از کام خود شلاق نیش
         
        کاسه پشت اما به لاکش رفت با رندی و کید
        ناگهان چرخید و کبرا را ز سر محکم گزید
         
        بر زمین زد مار را با چنگ و دندان مثل شیر
        آفرین بر کاسه پشت آهسته بود اما دلیر
         
        گفت بر دیو ستم باید که خط خون کشید
        نیش را از حلق ماران با جنم بیرون کشید
         
        کشته را صد پاره کرد از هر طرف با انزجار
        بر زمین از مار خونین دید چندین تخم مار
         
        گفت با خود باید این ها را بیاندازم به آب
        یا بَرَم بالای کوهی تا شود سهم عقاب
         
        تخمها را یک به یک برداشت،در لاکش گذاشت
        باغبانی بود و در گلدانِ قلبش کینه کاشت
         
        در مسیر رشته کوهی پر خطر برداشت گام
        تا بیابد بلکه در قله عقابی تشنه کام
         
        گفت باید تخم بد را از همان اول شکست
        نسل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است
         
        در خیالش دید وقتی را که منقار عقاب
        می‌دَرَد آن تخمها را بهر خوردن با شتاب
         
        گفت با خود چون که کبرا آتشی بر دل نهاد
        هفت پشت از خانمانش را دهم بر دست باد
         
        من نمی خواهم دگر از نیش بد زاری کنم
        باید این زخمی که زد را بر خودش کاری کنم
         
        مرحبا بر من که کبرا زاده را از نطفه گاه
        خاک کردم در زمینِ کاسه ام با اشک و آه
         
        کاشت بذری از بدی دشمن به جانم با شتاب
        ساده می بخشم ولی بر چنگ و منقار عذاب 
         
        کینه و نفرت کشید اطراف قلب او حصار
        نیشخندی بر لبش آمد شبیه نیش مار
         
        ناگهان از زیر لاکش مارها بیرون جهید
        هر کدامش یک جهت بر کاسه چون زالو خزید
         
        مثل کرمان تن سفید اما به دل مانند زاغ
        مهر آنها چون هلاهل بوسه ها از نیش داغ
         
        کینه را تا قله ها با خود کشید آن سخت کوش
        لیک حالا خود چو کبرا بچه مارانش به دوش
         
        آمد از بالا عقاب از دور آن ها را که دید
        چنگ خود را بر زمین زد طعمه را با کاسه چید
         
        نکته دارد شعر من مانند گوهر زن به گوش
        کینه را باید زمین انداخت از بالای دوش
         
        کینه و نفرت چو کبرائیست پنهان در ضمیر
        می‌شوی آخر خودت در چنگ و منقارش اسیر
         
        طراح و شاعر سحرفهامی آهو 
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۱۸ ساعت پیش
        بسیار عالی و آموزنده... خندانک خندانک خندانک
        فقط فک کنم این مصرع باید ستاره‌دار می‌شد...نسل(ذات) بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است... اینطور فک نمی‌کنید؟...🤒🤔

        درود بر شما بانوی عزیز خندانک
        شاهزاده خانوم
        ۱۲ ساعت پیش
        ولی خودمونیم ترکیب لاکینهههه پشت چه قشنگععع خندانک خندانک الان اسم شعرتووونوو دیدم خندانک

        موفق باشید خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۴ ساعت پیش
        درود بانو
        موثر و زیباست
        آموزنده خندانک
        شیدا  بیان (فریاله)
        ۱۹ ساعت پیش
        چه داستان منظوم قشنگی . کینه ها رو نباید حمل کرد . شعرتون منو یاد اشعار پروین انداخت . درود استاد فهامی عزیز خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۱۷ ساعت پیش
        درود بر شما..
        زیباااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۱۳ ساعت پیش
        سلام بزرگوار
        دلنشین
        بسیارز یبا
        هزاران درودبرشما
        خندانک خندانک خندانک
        مهدیس رحمانی
        ۱۰ ساعت پیش
        درود بانو خندانک
        یاسر قادری
        ۶ ساعت پیش
        درود بر شما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3