يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ زنده است هنوز شاعر عارفه مرادی
|
|
آرزویم
تقدیم به محضر حضرت صاحب الزمان عج
دو خط احساس و قلب بی قرارم آرزوست
چند بیتی ناله در
|
|
|
|
|
در تمنای دوست ....
غباری در شب تارم که از صحرا گذر کردم
به فکر دیدن یارم که از طوبی گذر کردم
|
|
|
|
|
بلبل شیدا ببین ! ناله ی او بر هواست
گل سر صحبت به او کل جهان را فناست
گفت که عاشق تویی نو گل بس
|
|
|
|
|
ای عشق
هنوز
کام "حافظ" شیرین می شود
وقتی از تو
غزل سرایی می کند
(در ازل ، پرتو حسنت ز تجلی د
|
|
|
|
|
به اشک چشم عاشقان، به پاکی فرشتگان
قسم دهم تو را بمان، به پیش من عزیز جان
رها مکن مرا تو هم ، که
|
|
|
|
|
غم زده ام!!
وقتی قرار است
دامن بانویی بسوزد و
هیبت یک زن
با فریاد های ظالمانه ای
در هم بشکند
|
|
|
|
|
خاطرات کودکی در خاطرم دارم هنوز
با نوای لای و لایی مست و هشیارم هنوز
خنده های از ته دل، وقت بازی
|
|
|
|
|
یاعلی
یا علی یا بوالعجاب یا امام المثقین
عارفان دلبسته ی محراب تو، حبل المتین!!!
ای که نام
|
|
|
|
|
تقدیم به پرستاران مهربان و پر تلاش.
از جنس خورشید
همچون مسیحایی تو بر بالین بیمار
هر لحظه از خوا
|
|
|
|
|
هیچ مگو
چون نباشد به سرت بار و ثمر هیچ مگو
آدمی زاده به عقل است و هنر هیچ مگو
گردنم چون بشود
|
|
|
|
|
آدم آمد تا زمین احیا کند
تا عدالت در جهان بر کند
در ازل قابیل تخم کینه کاشت
قتل هم نوعان به آسا
|
|
|
|
|
یا اخا برخیز و زینب را ببین
آمدم دیدار تو در اربعین
شور تو در جان من باشد روان
زائرم در کوی تو
|
|
|
|
|
🌷🌷🌷🌷کاروان کربلا🌷🌷🌷🌷
وای ببین کودکان همره این کاروان
ریزش اشک روان هم به نهان هم عیان
سلسله ج
|
|
|
|
|
هر کسی را آرزویی در دل است
دامنت در دست و پایش در گل است
عقل و هوشم دیده را با دل دهم
جان برای
|
|
|
|
|
در جهان معشوقه ها دل می برند
بین عجب در فنشان بس ماهرند
نام و یاد حیدرخیبر شکن
بر زبانم می شود
|
|
|
|
|
من در حصار عشق تو احضار می شوم
آن دم که در خیال تو انکار می شوم
هر نیمه شب به یاد دو ابروی چون ک
|
|
|
|
|
ای فاتح خیبر تو شدی فاتح این دل
ای مهر درخشنده صفا داده به محفل
ای همسر زهرا شده این عید به نامت
|
|
|
|
|
فرزانه ای در دلبری جان را فدایت می کنم
پروانه ام در عاشقی غوغا به غایت می کنم
هر واژه از شعرم تو
|
|
|
|
|
در غروب جمعه هجرانت هیاهو می کند
پشت در مانده دلم، دائم تکاپو می کند
|
|
|
|
|
برق نیست؟!
روشنایی چشمان تو
که هست
من در تاریکی
شاعر شدم
و تو را سرودم
در هجوم سکوت
حرفهای
|
|
|
|
|
خواب دیدم عاشقان را مژدگانی می دهند
شربتی شیرین به ایشان از جوانی می دهند
پیر عاشق را مداوا با ن
|
|
|
|
|
یا امام رضا
ضریح چشم تو
چراغانی است
چقدر سوسو دارد
ضربانم تند می زند
قفس سینه ام
به گمانم
|
|
|
|
|
تا به تو دل داده ام خسته و نالان منم
ساحل ایمن تویی موج خروشان منم
لب به سخن وا کنی گوش دلم می د
|
|
|
|
|
سربازت
شاهی تو سربازت منم سرباز بی چون یا چرا
فرمان که بر من می دهی باشد دگر پروا چرا
دانی دو د
|
|
|
|
|
یاعلی
شده یا علی کلامم که دهد به جان طراوت
شه لافتی که باشد سخنش پر از حلاوت
قلم از علی نویس
|
|
|
|
|
غم دل راه نفس بسته کجایی چه کنم؟
شب تاریک و مداوا به دوایی چه کنم؟
تب عشق است و ندارم کس و تنها
|
|
|
|
|
بهار خجسته باد
خبر سبزه چو در باغ و گلستان آمد
پر کشان بلبل عاشق سر بستان آمد
مطربان بزم طرب
|
|
|
|
|
عاشقم از چه زنی طعنه که دیوانه تویی
محو آن صورت ماهت من و دردانه تویی
چشم نرگس همه جا محو تو با
|
|
|
|
|
مطرب بستان کجاست نغمه بخواند به شور
شوق دو چندان کند ، شکر خدا زین حضور
نوبت شادی رسید فصل زمستا
|
|
|
|
|
نام بابا بر فراز آسمان باید نوشت
وصف آن را از کران تا بی کران باید نوشت
گوهری پاک است و دریایی ز
|
|
|
|
|
من هزار قصهام
با هزارسال
درون یک ورق!
که در حروف آن
بازهم، هزار قصه است!
بگو به این نگاه
کد
|
|
|
|
|
گل خندان
گل بدهد لاله زارچون که بهاران رسد
بخت سعیدم مدد یار خرامان رسد
گر برسد یار ما دلبر
|
|
|
|
|
زیبا بنویس
کلک تقدیر نویسا شو و از نو بنویس
صفحه ای را تو کتابت کن و زیبا بنویس
نقش دیگر بزنی
|
|
|
|
|
تو ای شیر زن
تو ای شیر زن پروران مرد یل
کسی را که دوری کند از دغل
به گوشش بخوان نام کشور بل
|
|
|
|
|
کیستی ای ماه ، پنهانی تو در افکار من
صبر ما را می ستانی ای نکو سردار من
غمزه هایت را به جانم م
|
|
|
|
|
تو سراپا همه نازی به سر آغاز حضورم
ننوازی من مسکین ، چه کنم باز صبورم
به نگاهی شده غارت همه ی دا
|
|
|
|
|
روزگاری دراز
در میانِ روشنای آسمان
دودِ تیره ای
از بَرِ شکسته کُنده ای حقیر
در دل خطوطِ دفترِ
|
|
|
|
|
دلتنگم و محزونم و دلدار ندارم
بیمارم و تب دارم و تیمار ندارم
خواهم بروم چشم رقیبم به در آرم
ام
|
|
|
|
|
شیرین تری ز شیرین ای یار خوش زبانم
در وصف خال رویت عاجز من از بیانم
دائم ز هجر و دوری صدها گلایه
|
|
|
|
|
هیاهوی ذکر
که بر لبها مترنّم است
و خنکای دل انگیز صحن
و نیایش های عارفانه ی مداح
دلم شادمان است
|
|
|
|
|
وارث_درد
خاک دشتستان دلم پر شده از بذر بیماری
وقتی لبانم به لبخند می نشیند
و خیالی سرد
|
|
|
|
|
تقدیم_به_شهید_امنیت
شبیه صخره ای محکم
که ایستاده میان آب و خاک و
باد و طوفان های دریایی
میان
|
|
|
|
|
اینجا کسی نمرده است....
آتش وخلیل
وعده یک گلستان گل
سردی نبود سردار دل
که با رفتنش
قلب ارتش
|
|
|