جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
به شرط ادب و احترام......
|
|
|
|
|
پشت شمشادها شهرے است
مردمانش فانوس بدست
در انتظار خوشبختے اند
فقرایش غنے
تشنگانش
|
|
|
|
|
پدرم که مُرد من یکشبه مرد شدم!
دخترای فامیل چه قدر بزرگ شدند!
|
|
|
|
|
خالی این کاسه، خلاصه، کجا، کی پر می شود
|
|
|
|
|
قاصدک چشم هایت
نوید یک بهار دیگر را می دهد
زیر تلالو نور آفتاب ...
|
|
|
|
|
شکـــوه داری از گـــرانــــی هـــا چرا
شـرم نبینــی از کسی حتــی دمـی
آبـــرو بنگـــر ز مفـت
|
|
|
|
|
میله سرد، قلب سرد، تنها یاد تو، میتواند گرما ببخشد و دیگر هیچ...
|
|
|
|
|
در پیکر خشک درختی سبز خواهم شد
|
|
|
|
|
در بورسِ تعامل ، همه سرمایه مان رفت
در کورسِ تقابل ، همه سرمایه ی جان رفت
|
|
|
|
|
خوش به حالم که مرا میبینی
|
|
|
|
|
تو این سالی که میاد
بیاییم
فقط قاتل نون و لواش نباشیم
پلاس و پاتیل املت و چای و مربا نباشیم
زو
|
|
|
|
|
دفن زیر خاطره ها رفت بین گمشده ها
حرفی ازش نمیزنم آسونه پیدا کردنم
|
|
|
|
|
به صفای قدمت خانه ی دل جارو شد
|
|
|
|
|
انجا که
دست در دست
ورها شده از خود
در جاده ای پی از پیچ وخم
|
|
|
|
|
پروردگارا
در اینجا
خنده ها، اجباری است
کارها، تکراری است
چهره ها،غرق ریا کاری است
عاشق شدن
|
|
|
|
|
سپردمش به سیاووش، به ذهن سرخ غرورش
که رود غیرت او هم ، به انقلاب تو خوش بود
|
|
|
|
|
عبور میکنم از لحظههای تکراری!
عبور میکنم از روزگار اجباری!
......
|
|
|
|
|
ای داد و بیداد بر این حال من.....
|
|
|
|
|
در لا به لای کتاب های خوانده نشده
در سطر به سطر داستان های نوشته نشده
در واژه به واژه روزنامه ها
|
|
|
|
|
دستم نمی رود که نویسم ز درد غم
|
|
|
|
|
دیدمش در کوچه مان مست و خرامان و چموش
|
|
|
|
|
باد بادک در یک تغییرآیا شکل پروازش دوباره تغییر خواهد کرد؟
|
|
|
|
|
انتظار میکشم برای دیدن مرگ پای بوسم
کسی این گوزن زخمی را خلاص نمیکند
|
|
|
|
|
بعد از آن روز که گفتی 《خداخافظ تو》
گاه و بیگاه من از اسم خدا می ترسم..
|
|
|
|
|
آسمان یک نقاشی ست،موج نو،سپیده اسدی،مهربان
|
|
|
|
|
ازمیانِ موجی از دریایی طوفانی و وحشی ،
چهارتا مرغِ دریاییِ زیرک ،
کودکی کشتی شکسته را ربودند
|
|
|
|
|
دل گرفته در سکوت سینه بی تو همنفس
|
|
|
|
|
در روزی از ماه مرداد
در انزوای دره
مه میریزد از بالا به پایین
آنگونه که تو در خیالم
ابر میآید
|
|
|
|
|
خـداونــدا کــریـمــی مـن گــدایم
مکــن یـارب ز درگاهـت جدایم
به بحر رحمت و برکت غریقم
اجابت کن
|
|
|
|
|
بهشت زیر پایت چند می ارزد؟
|
|
|
|
|
چراغ راه دخترکان پاییزی
صبحدم از طلوع نگاه تو ...
روشن می شود !
|
|
|
|
|
برف
قبل از افشای سیاهی
بود
مولکول ها
پروانه هایی که شور میزدند…
|
|
|
|
|
قسم به قلم که قانون اجراست
|
|
|
|
|
و حالا توی این دریاچه قبری در نظر دارم ...
|
|
|
|
|
تو خورشیدی و من همچون زمینم
|
|
|
|
|
سینه ام دکان عطاریست دردت را بگو
|
|
|
|
|
فرصت پرواز را از شاپرکها هم گرفت
غافل از کرمی که در اندیشه پرواز بود
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
هجرتی باید کرد
رفت از این وادی اندوه پرستان روزی
میروم آنجا که
گر خدا هست از او حرفی نیست
هیچ
|
|
|
|
|
ای کاش میخواندی مرا روزی به مهمانی
|
|
|
|
|
انـتظارم ســر رسیده لــحظه ی دیــدار نــیست
یادِ تو مـانده هـمیشه در دلـم، انـکار نــیست
شه
|
|
|
|
|
ببین که عشق تو ما را سر زبان انداخت
گرفت گریه ی ما را به آسمان انداخت
|
|
|
|
|
ماجرا گوی سخن را به تمامی برسان
و دگر هیچ مگو از غلط گبر و خسان
آن غلط بود که بر دل غم تو داشتمی
|
|
|
|
|
صدای شیهه کجا وُ تب دگرگونی
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا
م.مدهوش♥️
دکلمه: هستی احمدی
|
|
|
|
|
معلم گون دراین کلاسِ دنیا ،
حاضرغایب نمودم
گفتم : دل ، قلب گفت حاضر
گفتم : سَر، مغز گفت حاضر
همه
|
|
|
|
|
با مشت مشت قرص اعصابم بغل می شد
درد تلنباری که در کابوس سر می خورد
در چین و واچین نگاهم باله می ر
|
|
|
|
|
تو در چشمان من بنگر تمام بیقراری را
زمستانی که می بارد از این ابر بهاری را
|
|
|
|
|
از عطر تو دیوانه شدم لحظه ی دیدار
|
|
|
|
|
تو شاهد شکست منی دم نمیزنی
|
|
|
|
|
: دوست من با شمع من پروانه باش
مونس تنهایی بر سر پیمانه باش
حال پریَشان آه جگر سوز کسآن
|
|
|
|
|
گُلِ صدق و صفا را دائماً بر باد میخواهد!
هوای سرکشِ عمّاره را آزاد میخواهد!
|
|
|
|
|
دور تو می گردم و قلبم گواهی می دهد
در طواف چشم تو من از همه مُحرم ترم
نسیم_سحری
|
|
|
|
|
برگرد که بی تو روح و جانم ابریست
|
|
|
|
|
وقتی با سِپرِ نگاهش
برخورد کردم،
احساسم
جریحه دار شد
|
|
|
|
|
دوایی تلخ می نوشم که یک ساعت نینیدیشم.
|
|
|
|
|
اخمهایت را باز کن
ماه من!
|
|
|
|
|
آی باران! باران جان!
نه نمازمان را پاسخ دادی و،
نه دعایمان مستجاب شد.
بیا
که لبِ تشنهی زمین،
|
|
|
|
|
مردی از سوی خدا
در ردیف انبیا
پدرش عبدالله
نام او محمد است
محمد، رسول الله
راستگو و بی ریا
م
|
|
|
|
|
آنقدر سالم زیسته که
در سالمی فرسوده ایم
|
|
|
|
|
شعر مال اندوزی نوشتهی مهلا بهلولی در قالب غزل
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |