شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
طرحی از شب میزند
نور باران میسازد ولی
ابر گریان میشود
خشک میسوزاند ولی
جشن میسازد برایم
گا
|
|
|
|
|
از یاد برده ام ،خود را هزار بار
اما فراموشت یک بار نمی کنم
|
|
|
|
|
وقتی ندانم تو کجایی
پایان قصه ی خوش ما
دروغ است...!
|
|
|
|
|
من!مچاله شده در نوبت تکرار دردهای خویشتنم،
نوبر گرفته این درختِ زقوم شومِ شرم.
کن فیکون کرده خدا!
|
|
|
|
|
خونه ای مادر بزرگ بود و من داشتم وسایل هایم را جم میکردم ، انگاری همه ای خاطرات را داشتم داخل چمدان
|
|
|
|
|
من خدایی دوست میدارم جهانی تر از این
|
|
|
|
|
عطش دوباره به هم ریخته روانم را . . .
|
|
|
|
|
بهتان ندرد باکرهٔ دامنت ای ناز
|
|
|
|
|
تو عمق چشای طو چه خوبه این دربه دری...
|
|
|
|
|
شدم پر گریه ای هر جا سرودم
برایت از گل و صــــــــــحرا سرودم
خیالت را نشــــــاندم اند در آغوش
|
|
|
|
|
شعری در مورد مادر که سال ها پیش نوشته ام
|
|
|
|
|
خواب غفلت همه را فرا گرفته...
|
|
|
|
|
در این عصری که طاعون میترواد از نفسهای مسیحایی
و خلقی غرق در اوهام رویایی
امیدی بر رهایی نیست
|
|
|
|
|
تو باشی زندگی با غم قشنگ است
به لطف قلب جادویت دل آرام
|
|
|
|
|
خداوندا چرا خلقت به من گرديده اند بد دل
|
|
|
|
|
ای دوست بیا و غم دل را کم کن
|
|
|
|
|
ساقیا می ده که تدبیرم به جام افتاده است
ساغرم پر کن ز می قرعه به نام افتاده است
|
|
|
|
|
بیا به کافه ی تقدیرم، که دزدکی بغلت گیرم
بدون ثانیه ای وقفه، بدون ترس تو از فردا
|
|
|
|
|
ماه دنبال تکه هایش می گشت
|
|
|
|
|
هرکجا رهگذری چشم به چشمانم دوخت...
غیر تصویر تودر ذهن مجسم نشد...
|
|
|
|
|
تو شبيه شروع سيگاري
ناب و دلچسب و دوست داشتني
سرطانت تنم رو ميگيره
سرطاني عجيب خواستني
من مربع
|
|
|
|
|
سجده هایت اتصالست بر وصال
جـــانِ تـو ایمـــن ز خصــمِ بـدسگال
اشـکِ تــو تفسیــرِ رنـجِ کـربــلاس
|
|
|
|
|
حسرتی بود و گذشت و با تو چندی زیستم
|
|
|
|
|
ای دل به دنبال تو و شرین تر از قند
عاشق به قربان تو و محبوب تر از پند
سزاوار است پرستش کردن تو
|
|
|
|
|
امروز هم مثل روزهای دیگر نبودنت،
هوای دلم ابری است
|
|
|
|
|
نوشداروی بهنگامید ، هنگام بلا.
|
|
|
|
|
✍️تصنیف
م.مدهوش🌱
سنتور زنده: استاد حسین پرنیان🌹
|
|
|
|
|
آفتاب مهر یا سرچشمه ی ...
|
|
|
|
|
لب نوشین تو ای دوست برای دگریست
خنده قند لبت پهلوی چای دگریست
بهر من مانده نگاهی گذرا گاه به گاه
|
|
|
|
|
اشتباهم اینجا بود سکوت ای سکوت
|
|
|
|
|
فاطمه یا بنت نبی
مونس و غمخوار علی
همه خوبی ز تو آید
همه پاکی ز تو باشد
تو که سرور زنانی
تو که
|
|
|
|
|
عهدی کم از خیال نبستیم با خودت
|
|
|
|
|
به تنهایی چون به آرامش رسیدی در کار راز
در اشتیاق آن حاجتی از خدا باش در اوج نیاز
|
|
|
|
|
همه به جز تو شعری ست نخوانده
اما تورا باید در یک هیاهو
بی هیچ واهمه ای
برای پاییز شال و کلاه ک
|
|
|
|
|
تو از دیوارها ها و کوچه پس کوچه های ساقه های خشکیده می گفتی
|
|
|
|
|
خورشید چشمانت شبی فانوس خواهد شد
از خاک برمی خیزد و ققنوس خواهد
|
|
|
|
|
شکل کلاغ مرده دارد بافه ی موهام
در نبضشان موسیقی گل های باور نیست
|
|
|
|
|
زندگی ما را به اندوهی عمیق آورده است
گریه ای تا درد و دل کردن اگر داری بیار..
|
|
|
|
|
میخَرَم نازِ دو چشم و آن خَمِ ابروی تو
میزنم شانه به گیسو و کَمند ِ موی تو
مینویسم نامههایی
|
|
|
|
|
دگرناتوان است دنیا ،
تحمل ام کند
|
|
|
|
|
من به تنهایی خود عادت دیرین دارم
|
|
|
|
|
عطــــــرِ حیــــــدر میـــــوهِ ام البنین
بـاتـو هیـچ قلبـی نمیگــردد حزین
ای لبت شرمنـــده کــ
|
|
|
|
|
وقتی سکوتت میشود آغاز دلتنگی
|
|
|
|
|
دلم نمیخواهد
آن هنگام که بغض زندگیام، با فریادی مرگ آلود شکست
قطرهای اشک از چشمی جاری شود
|
|
|
|
|
از دریچه قلبم
راهی به جهانی پیداست
جهانی پر از اقاقی
شبهایش مهتابی
روزهایش روشن و طلایی
در آشیا
|
|
|
|
|
مبادا در غیاب ما تاریخ دروغ بگوید و حقیقت را کتمان کند.
|
|
|
|
|
صدایت
آواز خوش دهل است در
رویاهایم...!
|
|
|
|
|
چنگ را با چنگ و دندان میزنم
|
|
|
|
|
ای سپیده ی آغاز خوشبختی من!
بتاب ...
نور بده ...
کنار شکوفایی این باور بمان
|
|
|
|
|
از ازل دارم به دل شوق تماشا کردنت
|
|
|
|
|
گاهی راوی فریاد شعر من،شبیه یک احمق
دوباره فکرخود را،جای شعر من بازگو خواهد کرد
|
|
|
|
|
با توجه به ترجمه ی آیات اول تا نهم سوره ی اعلی
|
|
|
|
|
دریای خروشان غمت را چه کنم
|
|
|
|
|
بیدار شوعزیزم!
نمی شود خوابید
در بستر جنون و قساوت
کنار تیغ
|
|
|
|
|
با تو در من شوق روییدن شکوفا می شود
|
|
|
|
|
این بار فقط خودت....درسته خود تو!
|
|
|
|
|
هم نشین شد در بیابانِ خدا
تکه سنگی با کلوخی از قضا
|
|
|
|
|
خدایت را تو وصف کردی بدین گونه...
|
|
|
|
|
( دل ندهم جز به تن تخته سنگ / تا شکند شیشه ی تنهائی ام )
|
|
|
|
|
آن چادر سیاهش آن برق نگاهش او آمد و مرا کشت هیچ شاهدی ندارم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۹۶ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |