صدای سُمِ اسب میاد
پیتیکو پیتیکو پیتیکو
صدای سُمِ اسب میاد
صدای پای مرگ میاد
ز بینِ نعمتهایی که غرقِ میانِ آنم ،
که کمتراز، صدارتِ عُظما نیست ،
همهمه های عزل میاد
همه تقلبی ها ، آماده میشوند برای مُردن
صدای با طراوتی و خوش لحن ، ز بارگاهِ آن خدای اصل میاد
ز آن بهشتِ اعمال ، بَه بَه صدای بزم میاد
صدای رویشی قشنگ ز بذر میاد
بذری که من کاشته ام به دنیا
خدا کند که این بذر، کِرمو نبوده باشد
اگر چنین باشد که بس واویلاست
بَد است اینکه ببینم جای حوری ،
درآنجا عِفریتی بجای لیلاست
دریا میانِ جزر و مد ، مرددست هنوزهم
گاهی بدجور، صدای خوف ز جزر میاد
که مد ، نشانی ست ز تزاید و جزر، نشانِ افسوس و غم و تباهی
نگرانی ام میلرزد به خود ،
وقتی ز حلقوم ام ، صدای هزل میاد
باید یکریز ز وجودم ، صدای بذل بیاد
دگرگونی آرزویم میشود
هر سه ماه یکبار ، این چه خوبست که صدای تغییرِفصل میاد
هنوز ابلیس دراین حوالی ویلان است ز بهرِ وسوسه
هر ازچند گاهی ، صدای آن چموشِ رذل میاد
اوست که شک سازست بر این دل ، تا باز مردد بشوم
ز آن بی تقوای بی فضل همیشه ، صدای فرض میاد
ز میانِ اینهمه آیه ی زیبای الهی ، صدای فضل میاد
باید خود را آماده کنم ، برای آخرین جهاد
که راهی نیست تا مرگ
باید ، مهیا کنم بهرِ رخشِ خوبم زین و یراقِ صلح را
خوشحال میشوم وقتی صدای سُمِ رفتن ،
ز تهورِ وجودِ اسب میاد
بهمن بیدقی 1401/12/6
آموزنده و زیبا بود