چهارشنبه ۵ ارديبهشت
|
|
خیال تو گل سرخی ست در دستانم...
هنوز عطرش باغ نیلوفری احساسم را نوازش می دهد ...!
|
|
|
|
|
یک طلوع روشن و یک صبح زیبا مال تو
|
|
|
|
|
سٌرخی لبت ، مست میکند دراکولای پیری را
غرورم نمی گذارد ، رژ لب سیاه می آید به تو
|
|
|
|
|
تغییرات اقلیمی
هان ای تغییرات اقلیمی،که هر دم حالی به حالی میشوی،مثل این جندههای زمینی
درست است
|
|
|
|
|
از نو همین غزل را
با یار می سُرایم
|
|
|
|
|
فال نیک روزگار بر پیمانه مِی است
هر جا میخانه یابی به نیکی گُذرد
|
|
|
|
|
میگشاید راز انبان و سعادت میدهد
نور و نیکی را به جای ظلم افشان میکند...
|
|
|
|
|
یه روز وقتی
میونِ دلتنگیات
یاد گذشته های دور و کردی
یاد دو دست مهربون
که روزی
میگرفتی
تو با
|
|
|
|
|
تو زیبایی ولی زیبایی ات انگار کافی نیست
|
|
|
|
|
نیست در جان من، نقشی جز تو
جهانی ساخته ام از تو
|
|
|
|
|
چه بیزارم از این
حال و هوای سرد برفی....
|
|
|
|
|
...گلبوتهی نوبهار من بودی تو
|
|
|
|
|
یک غزل+ یک دوبیتی+ یک دلسروده
|
|
|
|
|
قصه با موی پریشان تو دارم روز و شب ....
|
|
|
|
|
آوایت...
صمیمانه ، محبت را به دل ارزانی می دارد .
آنقدر از صبوری و مهر تو سروده ایم
که دیوان عاشق
|
|
|
|
|
نه پای رفتنی دارد، نه روی ماندنی دارد
چگونه سر کند قلبی ، که درد دشمنی دارد
|
|
|
|
|
یادت همیشه دارم ،چیزی اگر ندارم
|
|
|
|
|
کاش می شد مرا کسی درک کند
|
|
|
|
|
شغلم فقط مستی ست
شغلم نیست باده فروشی
|
|
|
|
|
ای همدم شبهای من دنیای من آرام جونم
بی تو در عذابم و میخوام کنار تو بمونم
|
|
|
|
|
خدا به شاهد است سیگاری نیستم
|
|
|
|
|
کنارِ برکهٔ پرآب و جلوه ای، روزی
ز پیرِ عاجزی آمد، نوای جانسوزی
غمین و دلزده از خدعهٔ دغل کاران
م
|
|
|
|
|
طريق كار اين دنيـا ، مدام افـيونگري باشـد
|
|
|
|
|
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدنهای
مادیانی گریزپا.
|
|
|
|
|
ماه را؛ من بر میدارم،
و تو، سبدی ستاره بچین
در وعدگاه
به کارمان میآید!
لیلا_طی
|
|
|
|
|
بترس از آن سه اشک در زندگانی
به عقبــا خـواری آن بـر تـو معلــوم
یکی اشکِ پـدر هـم مـادر خویش
د
|
|
|
|
|
شب گرفته است
نور رفته است
دست باد روی برگهای درختان
گرفته است
زمزمه باد
نهر خاطرات
در فضای خا
|
|
|
|
|
با آغوشی گرم بغل می کنم تو را
با دستانی گرم نوازش می دهی مرا
با چهره ای خندان بوسه هایت را هدیه
|
|
|
|
|
مترسک ژنده پوشی پیر با چشمان رازآلود چون انسان
به چوبی خشک در یک باغ تنهائی هراس انگیز و آویزان
|
|
|
|
|
همچنان جای تو خالیست
و تمامی ندارد این زمستان...
|
|
|
|
|
با یاد تو ای دلبر دیوانهترینم
|
|
|
|
|
کاش گاهی زندگی هم ناز ما را میکشید
|
|
|
|
|
شکسته ام مثل فنجانی که وقتی خرد شد.....
|
|
|
|
|
واصلا درد دوری رافقط یعقوب...
.......... می فهمد
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
پولش از جیب پدر هدیه ولی ناقابل رابطه رابطه ی نوکری و ارباب است
|
|
|
|
|
تپش قلب از آغوش تو شدت
تو عقد کردهی این قلب مایی
|
|
|
|
|
یک غزل+یک دوبیتی+یک حرفِ دل
|
|
|
|
|
شده فریاد سکوتی به بلندای عزا
|
|
|
|
|
چو در نیایش رستن مرا صدا کردی
|
|
|
|
|
خاطرهها، پاورچینپاورچین میآیند .
و از پیلهی تنهایی باغ ، پروانهای برای طواف دردهایم به پرواز د
|
|
|
|
|
من صبر ایوبم درون کاسه ای لبریز
چندیست ترک برداشته ام از درد تحمل
|
|
|
|
|
لعنت به قناره که کابوس قناریست
|
|
|
|
|
صدای سگ میاد ،
زِ این خرابه های روبرویی
دگر خبرنیست ،
ز بی چشم و روییِ گربه های گوربه گوری
|
|
|
|
|
شبی آرام بگیر در آرزوی من
|
|
|
|
|
آی! پیغمبری که از کویت
مِهر، گل داده روی اوزانم
گرمی بوسه ای که آبم کرد؛
آیه ی روشن است! می دانم!
|
|
|
|
|
مگیر از من آفتاب نگاهت را
اگرگرفتی هم اشکالی ندارد
جانِ دل تو خودِ نوری
|
|
|
|
|
شنا در دریای خون کس نتواند...
|
|
|
|
|
این کوچهی بی بهار من را دریاب
|
|
|
|
|
شعر هایم تَه کشید آرایه هایم پَر کشید
بس که ماندم عاجز از وصف خصال نیک تو
|
|
|
|
|
نشسته بر گسل این چشم مانده بر لب تو
تبسمی ز تو ویرانه می کند دل را
|
|
|
|
|
بی آنکه نذر کند برده دله شما را
|
|
|
|
|
هر كس كه از اين دنيا، در مرحله ي شادش بود
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
می خری خودکار حالا تق تقی از همان اول نویسد لق لقی
|
|
|
|
|
عاشقی گم گشته ام در شهر دل جا مانده ام
نامـه ای بـی مقصـدم در زیر پا تـا مـانده ام
|
|
|
|
|
در صلیب تن شکستن
خیره چشم هایی نبستن
فاتحِ این موجِ مُرده
رمل و اسطرلاب به جُز تن
هاتفِ منسوخ
|
|
|
|
|
گفتم : وای که چقدر تنهایم** گفتی : من که به تو نزدیکم **
|
|
|
|
|
دفتر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
گفتی چاپش بکنی همه معشوقه پسند
|
|
|
|
|
بی تو در شب های بد همبسترِ تنهایی ام
|
|
|
|
|
تو رفتی ولی بوی عطرت هنوز
مث اولا رو لباس منه
همونی ولنتاین دادی بهم
می گفتی که این عطر خاص منه
|
|
|
|
|
تو ای زیباترین مه روی زیبا
تو حوری و پری با خوی زیبا
صدایت همچو آهنگی دل انگیز
چو خورشیدی کمان اب
|
|
|
|
|
لک لکی کو آه در سودا نداشت
هیچ بر روز مبادا هم نداشت
رفت پیش ایزدی بهر نیاز
سفره ی دل را گشود و
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۷۹ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |