محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
17 شوال 1445
Thursday 25 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
پنجشنبه ۶ ارديبهشت
هر دم از وجدان مرا بـاشد نـدا
کی گنه کرد آنکه می بیند خدا
خستهام از زندان
خستهام از قفسی
که برای دل خود ساختهام
باد نوروزي وزيد ، اي ياوران عيد آمده
با قلب ِِ در دستم
از دیدنت مستم
زارعی جان تو اشعار زمستانی نگو
هنوز عاشق و واله و مست هست
مرا ذوبِ نگاهت کن که میلِ سوختن دارم
قصه گوی زمانه ی بیداد
تا مگر معجزه کند این داد
چه شد آن شب ای نگارا که بر این فقیر راهی
ز در آمدی نشستی به طریق پادشاهی
تن تو به لرزه افتاده ز س
بی عطر تو در شکنجه زارم بانو
جمعهها با انتظارش یک به یک سر میشود
هر که باشد جای من از هجر کافر میشود
نکند شب بشود
باز مهتاب از شدت بازی باد
لابلای موهای بافته ات میخکوب شود
تو چطور توانستی ...؟
موج افکار تو آرامش من ویران کرد
حسرت سالهای تنهاییم
بی تو سر شد سالها
با تو پر زد این بالها
قصهگوی شبهای تنهاییم
بی تو سخت
در دامن صیاد پی دانه خویشیم
گنجشککی درحینِ بال زدن ،
در اسارتِ نوک اش ،
پروانه ای داشت
عیــدِ عشـقِ عـاشقــانِ عـالمست
خسروِ خوبـان خلیلِ خاتمست
مرتضـی مولا محمــد مصطفی
آسمانی آیتی آم
خستم از این حال و تظاهر های اجباری
من حالم اصلا خوب نیست،بی پرده می گویم......
حسین_وصال_
راز خوشبختی مساوی جامعه منهای تو.
هر روز اُمیدم به تو تعبیر شده
دوریِ تو چون بغض گلوگیر شده
حالا که دَمی خسته شدم فهمیدم
سخت است ج
ببار باران که سهممان از باریدنت فقط خیسیست
دل تنهایمان با این دو چشم نمناکمان در نبردیست
نمی دانی
بی تو،
هرلحظه در من بغضی متولد میشود
گاهی این دیده پر از دغدغه ی دیدار است...
هر آینه
سکوت
حرف میزند مرا
غَم ماند و من نمانده ام از غرقِگی به غم
غم می برد از خواب , شیرینی رویا را
سونامی اندوه , باخود میبرد مارا
در لابلای رنج بی پایان خ
دخترم, پسرم, نازنیم
کمی مغز بخر
از دوره گرد آجیل فروش لبخند پسته ها
راه ها باز می شود به پله ها
شد جهان زیبا به یُمن زاد روزت نازنین
گر نکنی پیله ی خود را رها / گور بری حسرت پروانه را
دردِ حماقت را ، حس کن !
ای غلتیده در تاری
دردی که شفایش را نمی یابی ،
حتی درونِ عطاری
عمــرم بسر آمـد از هــوی و هــوسم
صیدم که از غفلتِ خود در قفسم
صیادِ من آنکـه شد رجیم از درِ تو
گفته بودم که اگر اخم کنی می میرم
خنده ای ازته دل کردی و گفتی به درک...
حسین وصال پور
دل افکار خود نمود تو هم کار خویشتن
ما همانند حبابیم که حادث شده از حادثه ای.
مگر میشود از تو آسان گذشت
رنج نامه ست آنچه را پیگیر کردیم و نشد
*مستی بی ملال*
مستی به تکرار ، ملال نگردد
بنوش ، که هیچ ،
اینچنین شیرین ، حلال ن
در شهر من بعد از تو بارانها غم انگیزند
گرچه لازم بودم گفتن شعر از سر سوز
دست غمها متعدی شده بر دفتر من
از درد چو پیراهن صد چاک شدیم
از گوهر افلاک ، سیه خاک شدیم
ما نعره نبودیم که کوتاه شویم
با رس
(محلی) تو که حضور نداری، گُل عطر و بوئی ندارد
می خواهمت، اما چه باید کرد؟ راهی نیست
به پایم زدی قفل عشقت شبی
و تنهای تنها
مرا در بیابان
رها کردهای!
همیشــه
قطـره قطـره اشکهـای بـی فـروغِ مـن،
شبیهِ تک تکِ ستاره های پر فروغِ آسمان،
کـه میچکــد ب
چقدرصبر میخواهد وقتی یک آفتاب همیشه در کوله خواهد ماند
منو از معجزه بیخبر نذار!
....
مهر از تو می گیرد دلم با بوسه ی خمپاره ها/
میدان عشق و عاشقی در پشت این دیوار ها
می شود باز دلم از غم تو خون نشود
گوشه چشم من از اشک تو کارون نشود
مرا بیرون بیاور از تن قلیان قاجاری
اسیرم کرده اند این واپسین پک های تکراری
سرک کشیده دلم در هوای چشمانت
ساقیا برخیز جام می بیاور از ثواب
شهري بلدم به ناكجا آباد است
به آن ستاره، که بر آسمان کند نظر ...
سلام !
به آفتاب زمانه که می شود پیدا
کیم یازدی کدر سوزلری گوز یاش منه قالسئن
نکرد سجده چون شیطان آدمی را
نگــــر از درگـــــهِ یـــــزدان رجیـــم شد
مـــده دستِ رفــاقــت پس
همه آرامش است ، دیدارت ، اِی یار
همه امنیت است ، در نورت اِی یار
طرحی از شب میزند
نور باران میسازد ولی
ابر گریان میشود
خشک میسوزاند ولی
جشن میسازد برایم
گا
از یاد برده ام ،خود را هزار بار
اما فراموشت یک بار نمی کنم
وقتی ندانم تو کجایی
پایان قصه ی خوش ما
دروغ است...!
مجموع ۱۲۳۶۱۲ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک