چهارشنبه ۱۶ آبان
اشعار دفتر شعرِ آشنا شاعر ابراهیم مقدسی
|
|
لب نوشین تو ای دوست برای دگریست
خنده قند لبت پهلوی چای دگریست
بهر من مانده نگاهی گذرا گاه به گاه
|
|
|
|
|
این سفر دیگر ندیدم مهربانی در نگاهش
بر سرم دست نوازش نامدی از گرد راهش
گر چه می دیدی مرا اما نزد ب
|
|
|
|
|
عشق تو زد آتش به برم کاش بدانی
بشکست فراغت کمرم کاش بدانی
تا زلف سیاه و رخ چون ماه تو دیدم
دیوانه
|
|
|
|
|
چه شد آن شب ای نگارا که بر این فقیر راهی
ز در آمدی نشستی به طریق پادشاهی
تن تو به لرزه افتاده ز س
|
|
|
|
|
لب نوشین تو ای دوست برای دگریست
خنده قند لبت پهلوی چای دگریست
بهر من مانده نگاهی گذرا گاه به گاه
|
|
|
|
|
از ره نرسیده غم راهی شدن آمد
حیرانم از این غم که گه آمدن آمد
نادیده رخش انده رخ دیدن آخر
پیشش ننش
|
|
|
|
|
ای خداوند یکی یار وفادارش ده
|
|
|
|
|
ماهرویا خوش نشین ما با نوایی هم خوشیم
گر بیایی پیش ما خوشتر، نیایی هم خوشیم
شادی و اندوه ما اندر خ
|
|
|