يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ سپید وسیاه شاعر رحیم فخوری
|
|
همه سالها ساکن یک لحظه اند
این یعنی جنون تورا داشتن
|
|
|
|
|
تو شمع ، نذری داری
و من نذر داشتن تو را . . .
|
|
|
|
|
بخدا تن سالم ببرم ازاین جهان
دوباره باز خواهم گشت
|
|
|
|
|
در التهاب طلوع دست های دچار فراق
|
|
|
|
|
خوشا بحال کلاغان قیل و قال پرست
|
|
|
|
|
تتو کرده اند حوای برهنه را
|
|
|
|
|
بنازم همت کاج را که
باج به زمستان ندهد
|
|
|
|
|
چه سبکبال می دوند
کوههای سنگین
در بدرقه قطار
|
|
|
|
|
ستونی شکسته ، نهاده بر سر
تاج عروسی مینا را .
|
|
|
|
|
می ساید از حرص، دندانهایش را
خوابِ سنگینِ شب بو .
|
|
|
|
|
هی هی آهنگین چوپان جوان
لحنی عاشقانه دارد
|
|
|
|
|
سگانی با پوزه آلوده بر ریا / با رویای سفره کباب بره / می گردند در چند سوی رمه
|
|
|
|
|
برای کشتن شب آفتاب لازم است
مهتاب چراغ لالایست . . .
|
|
|
|
|
برشاخه های پاییز
می رقصد برگهای سبز بید مجنون
|
|
|
|
|
درختان شاخه هایشان را هاو می کنند
|
|
|
|
|
بر روح من رنجیست
به عمق تنهائی مهتاب
چون تاولی برپوست چرکین شب
|
|
|
|
|
بگو روی کاکل کدام درخت
قصه هجر به ماه می گویی
|
|
|
|
|
چه کسی بر گوش ابرها خطبه باران می خواند؟
|
|
|