جمعه ۲۱ ارديبهشت
|
|
باغ می خندد
غنچه می شکفد
رونق می گیرد باز
برکه و چشمه سار
غزل می خواند بلبل
مست و بیقرار
|
|
|
|
|
ای ! وای
چرا ؟ گم شده ام
در شب مواج
--
رسوا تر از آن بینم ات
ای دیده ی محتاج
|
|
|
|
|
بمناسبت 29 اسفند ونفتی که هرگز ملی نشد!
|
|
|
|
|
توی دادگاه عدل زمینی تبرئه شد امروز
نانوایی که سر مهری را شکسته
مهر اذعان داشت که سر صف بوده...
|
|
|
|
|
انقدر می روم در بیابان تنهایی ام تاببینم لحظه ای نیم رخت
نشود بی تو زیستنم عاقبت بسوزم بی تو خانه و
|
|
|
|
|
عید پارسال خاک قلبمون شکوفاشد
ولی امسال ازش غنچه و باغ در اومد
عید امسال نزدیک شد قدم قدم
همه شاد
|
|
|
|
|
مادر روزت پیشاپیش مبارک باد
|
|
|
|
|
((مادر))
می سرایمت ای قصیده های قصد کودکانه
بلند بلند،هجا در هجا
در امتداد صامت های سکوت
مصوتی
|
|
|
|
|
دوش به میخانه ی ما دوست پیمانه گرفت
نقضِ پیمان کرد و شرابش ز خمخانه گرفت
|
|
|
|
|
چراغ خاطره هاي دور خاموش است ...
|
|
|
|
|
میدونی
رفتار ادما
با افرادی که دوسشون دارن
یا براشون ارزش قاعلن;
....
|
|
|
|
|
مرا روی خودت بکش
من امن ترین انسان روی زمینم
برای پوشاندن سرمایی که بین من و تو اتفاق افتاده است.
|
|
|
|
|
خواجه به خلوتم دَرَست..
شب همه شب براي تو...
تا كه تسلي ام دهد ..
در غم جانفزاي تو...
|
|
|
|
|
حکمتو لطفِ خدا بود که تنها شده ام ... ...
|
|
|
|
|
گر چه از آب روان قطره ی شبنم دارم
لیک ای همسفران بار ادب کم دارم
|
|
|
|
|
" نفس "
پای در شدّت نبض
به در و دیوار سینه ی تماشا می زد؛
" نگـــــــــــــــــاه "
چشم دوخت
|
|
|
|
|
افسانه را افسون نخوانید ای برادر
|
|
|
|
|
در وقت آمدن افتاده تر بیا
رویای تو بغلم خواب خواب خواب
آهسته تر ز نسیم سحر بیا
نقش خیالی ام ا
|
|
|
|
|
باز کنید پنجره را باز بهار می رسد
سوزن خار می شکند مرهم یار می رسد
بال زنید بال زنید گهه که پرید
|
|
|
|
|
دلم همچون سر زلف تو پریشان گشته
باز از توبه ی خود سخت پشیمان گشته
|
|
|
|
|
در باغ سبز وجودت نهان شدم
|
|
|
|
|
اگر بچشم من آید رخِ ندیده دوست
بچشم ؛ طاق دو ابرو چنان خمیده دوست
|
|
|
|
|
شاخه خشک و تکیده زمستانم
خدا را چه دیدی
|
|
|
|
|
عید آمده از راه و به لب خنده ندارم
جیب همه پر پول ولی بنده ندارم
مردم همه بر تن زر و ابریشم خالص
|
|
|
|
|
ببار ای ابرِشادی فرودین است
بهشت اکنون بر رویِ زمین است
غبارِ غم ببر با آبِ چشمت
بیاورخنده،فصلِ ا
|
|
|
|
|
وقتی که میشوی عاشق ناز و ادا
وقتی که عشق یک جانبه کشته ترا
وقتی نمی توانی برسی به کسی
وقتی نم
|
|
|
|
|
باز عصر سه شنبه و
همان کافه ی همیشگی
آخرین میز کنار پنجره
|
|
|
|
|
اتفاقی نیست
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
میانِ آسمان تنهایی ای ماه!
چه سودی دارد این زیبایی ای ماه؟!
|
|
|
|
|
این صدایِ پایِ نوروز است یا بانگِ بلاست ؟
|
|
|
|
|
تو بهاری همه مهرت به من و قلب من،
|
|
|
|
|
من از دیارِ عاشقان، عَلم به دوشِ غیرتم........
|
|
|
|
|
توقعم را داده ام ، تا آرامش بگیریم
|
|
|
|
|
همایون می شود خرم ز نت های صدای تو
بگو پروین بخواند در ، بیات اصفهان تو
|
|
|
|
|
چشم های توچراهرگزنمیبیندمرا
|
|
|
|
|
از زخم خاک می گویند
سویی که در چشمانم
..پر پر می زند
|
|
|
|
|
زنده می ماند کسی که می برد نام بهار ..
|
|
|
|
|
که صبر من تموم شدو
هنوز میگن doros میشه
|
|
|
|
|
زمین نو میشود ، بهار او یعنی همین. مرداب ، در زمان ، چرا تیر میکشد
|
|
|
|
|
دیگر ترسیم مرگ کافی نیست
من از...
ـ رافائل؛ تبعیت می کنم
|
|
|
|
|
من با بهارِ چشم تو آغاز می شوم
|
|
|
|
|
انچه بوداینک نیست نام و نشان گو که ما در انجلس خواب بوده ایم
|
|
|
|
|
دست غزل رسید به دامان چشمهات
|
|
|
|
|
نوحه شهادت حضرت فاطمه الزهرا
|
|
|
|
|
خبر رسید به عالم؛ خدیجه، مادر شد /
نسیم، هم نفس عطر و عود و عنبر شد /
تمام عرش، به نوری جلی، منور
|
|
|
|
|
به فرودین بگو عاقد روانه کن به دمن/عروس خوش قدمت سازگار می آید
|
|
|
|
|
شهیدان الهی پرکشیدند
شراب عاشقی را سرکشیدند
|
|
|
|
|
هر زمان می دیدمش نبضِ زمان می ایستاد
آنچنانی که زبانم در دهان می ایستاد
هر مژِه مانند ت
|
|
|
|
|
تاب زلفش چون ورا مهتاب کرد
از قضا ،قدر زنی نایاب کرد
.............................................
|
|
|
|
|
سخن از بیش و کم و روز و شب و دار و ندار
مانده در دل، شده غصه، منِ بی صبر و قرار
|
|
|
|
|
انعکاس فریادهای فروخورده ام,
همچون تیشه ای,
....
|
|
|
|
|
اززمانی که گل احساس ما خشکید
روی نبض لحظه ها داغ جنون بارید
|
|
|
|
|
ما شهره ی عالمیم با نام جنون.......
|
|
|
|
|
ای چشم من بینای من
غمگین ترین نوای من
|
|
|
|
|
آن روز را یادم است
(اجتماعی)
|
|
|
|
|
دیوارهای خانهی ما چون که دارد موش
من درد را گفتم به در ، تا بشنود دیوار!
|
|
|
|
|
چهارشنبه سوری
در دیار من روزی
|
|
|
|
|
گنج در سینه ام از رنج فراق آگاه است
کز همان زخم درون عاقبت آوار شدم
|
|
|
|
|
یه شعر کوتاه ،شرح حال معلم ریاضی ها
|
|
|
|
|
بارها دل بردی از من ای سراب لعنتی
دست آدم نیست آخر اجتناب لعنتی
|
|
|
|
|
بر خستگی هایم
کمی چنگ بزن
بر تار تنهاییم
چکامه شو
به عشق بلند !
روی پنجه های شوق
قـــــــ
|
|
|
|
|
شاید
..آب دریا
..به خاطر آسمان است که آبی ست
|
|
|
|
|
زن از روز ازل همتای مرده
شریک لحظه ی شادی و درده
|
|
|
|
|
من قرارم با تو بود اما ندانستم چرا
در کنارت برقرارم در فراغت بی قرار
|
|
|
|
|
دندانهایم ؟؟
از قرمزی به سیاهی کشیده شده اند
نفسم دودآلود است
|
|
|
|
|
من به یادت روی دل تصویر برتر میکشم
بانگاهت خانه ای در کوی دلبر میکشم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۱ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |