دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
|
|
✅🌹درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه
|
|
|
|
|
فصل بهار كه مي آيد
دلم سپيد مي شود
دستانم حس مي گيرند
كنار نم نم باران
با نگاهي عاشقانه
نفس مي
|
|
|
|
|
با تو در دی ماه شکوفه زدم
|
|
|
|
|
از این همه...
رفتن و رفتن
بُریدن و گذشتن
همه بی آب و آبادی
و
سردرِ معبد...
ـ چشم مناره ای
|
|
|
|
|
نخورده می مکن مستی در این عالم اگر هستی
|
|
|
|
|
یک لحظه برگردی حواسم پرت می شه
آغوش می گیرم تموم لحظه هات و
انقدر حالم بد شده که خوب می شم
|
|
|
|
|
تا ابدیت خاطره ها از تو می خوانم‘
از نفس کشیدنهای دوباره به درون بی انتهای عشق وابدیتم. تا من را پ
|
|
|
|
|
این منم یک دروغ سردرگم
یک حقیقت که پایمال شده
|
|
|
|
|
به جان گل دمیده زندگی را
پس از دلمردگی سرزندگی را
|
|
|
|
|
عشق یعنی خنده ی مستانه ات...
|
|
|
|
|
برگ کتاب قانون بوعلی
اسطوره و ارسطوی جهان اسلام
|
|
|
|
|
صدایت کردم
بند بند دلم را
نشانت دادم
........
|
|
|
|
|
در سفره های ما همع چیز عالیست و بس
|
|
|
|
|
بوکان من دلش خون........بوکان من دلش تنگ
|
|
|
|
|
روز میلاد من
لااقل بر مدعی ام گو .
|
|
|
|
|
یادم هست
مادرم
.. چشم به راه گمشده ای دیگری بود
.. تا روزی که آلزایمر گرفت
|
|
|
|
|
بهار آمد و عالم شکوفه باران شد
نسیم صبح نصیب طلایه داران شد
به عشق غنچه هزاران ترانه سردادند
سک
|
|
|
|
|
عید
دیو سپیدی است
نشسته بر
درخانه ی فقیر!
پ.ن
چاره فقر، ریشه کردن مهربانی در رفتار آدمی ست. بدا
|
|
|
|
|
گريان مباش كه در انبان فقط زر است
ليكن مجال ديدن زرگر گذشت و رفت
|
|
|
|
|
به جرم دیدن رویت به من ستم شده است
چگونه اشک نریزم بهار غم شده است
|
|
|
|
|
گرچه در دفتر شعرم غزلی زیبا نیست
بی سبب نیست، غزلواژه دگر شیوا نیست
|
|
|
|
|
می کشد هر لحظه دل سوی ثریا با صفا
می رود مهر تا کند دیدار کوی آن با وفا
|
|
|
|
|
نوروز با تمام حسن و نیکویی رسیده
اما کسی سراغ دارد آیا از دلهای غم دیده
|
|
|
|
|
از یار جدا گشتن من، روز عزا است
صد سجده ی شکر بر خداوند سزا است
من ترس جدایی به دل انداخته ام
|
|
|
|
|
به رسم نیک نیاکان خجسته نوروزت
|
|
|
|
|
.
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
غمین اگر نسرودم ز لب جز او را
|
|
|
|
|
منم و صبر و دل خون به رسیدن به نگاهت ...
|
|
|
|
|
فرار کنید از خونتون اول عید یواشکی
فامیلاتون پشت درن دو تا دوتا یکی یکی
در می زنن دیرین دیرین عید
|
|
|
|
|
هست گُلاندام فراوان به شهر
پاکدلی کو،چـو حُسینای عشق
|
|
|
|
|
حاصلشاعریمچیست فقطغصهوغم
|
|
|
|
|
سال نو از سالها قسمش جداست
فال ما از فالها رویش جداست
|
|
|
|
|
بهار
لبخند
تقویم
است
به وقتِ
....
|
|
|
|
|
بارالها با تو می گویم سخن در واپسین ساعات سالی که گذشت
روز آخر از زمستانی که سرمایش ز مغز استخوان
|
|
|
|
|
سال نوشد،ماه نو شد، روزنو
|
|
|
|
|
بهار رسید ای یاران ...بگشایید پنجره را
به سینه کشید هوای صبحدم تازه را
|
|
|
|
|
من از تاریکی ترسیدم همیشه
ولی تنها ، تو تاریکی نشستم
من از دیوار بالا رفتم اما
همه درهای با
|
|
|
|
|
شادی و شور و ..................
|
|
|
|
|
هوای شرجیِ ذهنم تموزِ ساری را
بیا هلاک شدم کم کن این بخاری را
|
|
|
|
|
به پایان می رسد روزی
خزان بی قراریها!!
|
|
|
|
|
بهار ، بوی تو را می دهد تمام تنم ....
|
|
|
|
|
دست هایم بوی گل می گیرد و ...
|
|
|
|
|
سلطان طعم بوی بهار
(برای دوباره ها...)
|
|
|
|
|
به فکری احمدیزاده ، پیرو خاطرهای که ذکرش رفت...
|
|
|
|
|
عاشقان در دَمی دوعیدکنند(مولوی) ...
|
|
|
|
|
حرمتمراچونشکستیمننمیبخشمترا
|
|
|
|
|
به یمن طلعت تابان نوبهار امشب
|
|
|
|
|
سلام و درود بر مدیر محترم و تمامی دست اندر کاران سایت شعرناب
ممنون از زحمات شما عزیزان
سال نو س
|
|
|
|
|
عشق را دیدم که بر دارش زدند
بر صلیبی روی دیوارش زدند
|
|
|
|
|
طاقتی ای دل، نسیمی گرچه ناید سوی ما
نیست مائی چون شراب کهنهٔ مینوی ما...
|
|
|
|
|
▫ آفرودیت
وعده اش...
انار بود و دااررر
|
|
|
|
|
نفرین به هر چه فال و تفأل...دلم شکست!
بیزارم از غرور و تحمّل...دلم شکست !
با اینکه اعتقاد ندارم
|
|
|
|
|
دست دل ام را
لرزیدی
موی سپید م
رو سیاه شد
|
|
|
|
|
میکنم فخر بسی گر تو بمن یار شوی
غم بدل راه نیابد که تو غمخوار شوی
|
|
|
|
|
امروز دوباره یاد او در سر بود ...
|
|
|
|
|
عجب حال و هوایی داره نوروز
عجب شور صفایی داره نوروز
کنار دلبر ِ با مهر و شیرین
چه حس دلربایی دار
|
|
|
|
|
به پایان و سر آغازی دگر آید
|
|
|
|
|
دلم از كوچه اسفند گذشت ...
|
|
|
|
|
لبتخرماینخلستاناهوازاستمیدانی
|
|
|
|
|
میم را از قلب پاک و مطهر احمد
جراحی کنیم تا به احد برسیم
|
|
|
|
|
صوت وصورت سبز
بلوغ باغ بود
به هر انجمن
کشیده
زلف عنبرین یاسمن
به شامه ی چمن،
نازک نگـــــــــ
|
|
|
|
|
خدای خاموش تو
.. زار زار می بارد
.. روی سجاده ی من
|
|
|
|
|
ای خلیفه الله که از قبل از ازل
حلقه ی اشرفیتت را با سبابه ایما
به سوی حرا گرفته ای
|
|
|
|
|
نوش من چشمه من سبزه جان پروره من نوروز من
|
|
|
|
|
میشود گاهی حریمِ آسمان را هم شکست
دل بُرید از خاک و بر شهبال عنقا هم نشست
|
|
|
|
|
روح زلال زن پریشان ز غم مباد
گل های مهر دلش فسرده ز ماتم مباد
|
|
|
|
|
بیستون فرهاد داشت
در دلش فریاد داشت
جان شیرینش تمام انفجار عشق بود
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۴۱ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |