سلطان طعم بوی بهار
(برای دوباره ها...)
دیر نیست برای برگشتن
برای خواندن.....
تصنیف های کوچه و بازار
حواست هست!؟....
یک سال دیگر هم گذشت
ابدش می گذرد
مانده ایم در غم یک روز!
کفش ها تندیس خاموش
راه مرا خيلي آمد
كه خيلي هم به من نمي آمد !
هیچ معجزه ای نشد
حالا باید منتظر سال تازه باشیم
شاید یک سال دوست داشتنی
مال من و تو باشد
فقط خدا کند....
دل کندن از آن هم آسان باشد!
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
خیابان زیر پایم قدم می زند
شاید کمی دل وا کنم
تا کجای این خیابان جدی است؟
خنده هایم منزوی شده اند
در سرم واژه می خارد سر
به مویی بند است
شاید کمی دل وا کنم!
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
در هوایی کثیف و آفتابی پاک
گل های نایابی را که کاشته ام
بی صدا......
می گوید ؛چیزی نگو....
سکوت سهم من است!
شده ام عابد یک معبد بی خدا
چگونه باور کنم خویش را!؟..
در میان مردمانی که
خود را باور ندارند
اما به دنبال باورهای خود هستند!
با اخلاق و ضد اخلاق هایی طوفان زده
مایوسانه به معاصر بودن التزام دارند!
مکان را چسبیده ایم
خط کش بر زمان انداخته ایم
تجربه ها را تعریف بر حسب زمان
طول مدت را درد
بی زمان را بر حسب زمان تعریف کرده ایم
همان تناقضی که دوگانه سوزمان کرده!
بی کفایتی زبان دنیاست
همه چیز در هندسه اش درک می شود
بر بنیادی ترین ناسازه جهان متناقض ها
در این راهروهای باریک درد
ای کاش می شد
به آنجا بر می گشتیم که آغاز کردیم
زمان هر چقدر هم پوچ باشد
همان جاست که ما هستیم
چه خوب و چه بد
قرار بود در سرنوشتم نباشد
آنچه درسرگذشتم بود
خیلی راه آمدم
مقصد از هر چه قصد داشت،سهو شد
راه مرا خیلی آمد
که خیلی هم به من نمی آمد
اختیاری ندارم
و هنگامی که داشتم
قلم جای نمی گرفت در مشت
کلمه هایم همه جا ماندند!
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
نمی دانم چرا ویرایش کردم شعر را و موضوع چرا به کلی عوض شد......
فقط خدا کند زیاد ویرایش نخواهد دوباره این ویرایش!
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
پ.ن
فرارسیدن نوروز با آرزوی شما فرخنده و پیروز
🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌
اسفند95 --شهر من کرمانشاه
مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
فکری احمدی زاده (ملحق)