بــه بـیبــرگـانِ پـایـیــزى صُـدورم کن
بِخُشکان شاخهها را لخت وُ عورم کن
بــهــاران آمــد وُ انــگار مــن قــاقَــم؟!
یـخآذیـن کـن زمـسـتـان را، بُـلورم کن
بـه ســرمـا تـا کـه عـادت بُـردهام، بـازآ
بــســـوزانـم، مُــذابـی در تـنــورم کن!
چـه سِـرّی دارد اینـقَد گُـربه رقصانی؟
نـمیخـواهی بفـهـمم بـیشـعـورم کن!
هم از حـکمـت هم از رحـمـت گریـزانم
بـه شُـکـر آلـودهام؟ با کـفـر جـورم کن
چـه كـردى؟ شيـرِ جنگل گيـرِ كفتاران!
گـر آن شيـرم كه درگيـرم، سَمورم كن
بـه قـربـانی شـدن، حـالا که مجـبـورم
بـه جـنـگ آمادهام، از صـلـح دورم کن
زیـــادی دیــدهام بـی رَحمیـایَـت را ...
نـگاهم را بپـوشان، سـوت وُ کـورم کن
اگــر گـفـتـم مَـگــوهـا را بـه عــريـانـى
سَـبُـكبـالانـه نفـريـن بـر حـضـورم كن
و چون باغى كه رويايـش تبـر میشـد
بــه بـیبــرگـانِ پـایـیـزى صُـدورم کن
* * *
پ.ن:
صدور: فرستادن، واقع شدن
گربه رقصاندن: سر کار گذاشتن، به کار بیهوده واداشتن
سمور: نماد استقلال، تنهایی و مالک سرنوشت خود بودن
مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
فکری احمدی زاده (ملحق)
درضمن مممنونم بابت همه چی