جمعه ۲ آذر
آغوش شعری از سعید بی همتا
از دفتر واسطه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ ۱۰:۰۲ شماره ثبت ۵۴۴۰۴
بازدید : ۶۹۹ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب سعید بی همتا
|
مرا روی خودت بکش
من امن ترین انسان روی زمینم
برای پوشاندن سرمایی که بین من و تو اتفاق افتاده است.
ساعت را خوابانده ام
من و تو از زمان گذشته ایم نیازی به دانستن نیست
پرده های خانه را کشیده ام
تا نگاه هیچ غریبه ای به فاصله ی تلخ بین ما رخنه نکند
دستهایت را
لای موهایم پنهان کن
و نفس بکش مرا
از حلق
تا ته این عطش جا مانده بر لب های متورم مان
ما تکرار نمی شویم
این آخرین تولد ماست
مرا روی خودت بکش
و نامم را به فراموشی بسپار
چه فرق دارد من و تو
از کدام گوشه ی این جهان کوچک آمده باشیم به کنج آغوش این اتاق کوچک
تمام امشب مال ماست
نفس بکش مرا
چیزی به صبح نمانده است که به درک
من از نبودن تو کودکی باردارم
که قرار است در اولین جنگ جهانی چندم بمیرد!
لعنت به تو
مرا محکم تر به آغوش بکش
جهان دارد دوست داشتن را
فراموش می کند...!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود