با مردمِ بد خوی و سست ایمان چه سازم
بایارخام و یاورِ نادان چه سازم
دل می برد از من نوایِ دلنوازان
وقتی که می بینم نمازِبی نمازان
یارب تو دلها را به یکدیگر به پیوند
تا بار دیگر ره شود راه خداوند
جمعی از این مردم که بی چون چرایند
ابزارِکارِ مردمِ پر ماجرا یند
بر دو ش ما این بار سنگین است مردم
از خون خوبان راه رنگین است مردم
این شعرها خون نامه ی مردانِ مرد است
این واژه ها زاییده ی دوران درد است
بازی مکن با خون یاران بهشتی
زیبا نگشته هیچکس با خوی زشتی
انصاف را هر گز نباید بُرد از یاد
در جنگ هم باید نباشی اهل بیداد
افسانه را افسون نخواید ای برادر
دیوانه را مجنون نخوانید ای برادر
بس حق نشان هایی که نا حق می نشانند
آب نمک بر باغ زنبق می کشانند
خون را برادرهای من با خون نشویید
آلوده را در دجله و هامون بشویید
گر راستی یا چپ گرا اهل خدا باش
در امرحق سرباز بی چون و چرا باش
بس میز دارانی که میزانی ندارند
تعلیم دین دا رند و ایمانی ندارند
از هر گروهی هست و از هر جا عزیزست
فردی که میزان دارد و اهل تمیز ست
من نیستم از شاعران اختصاصی
شاعرندارد دشمنی با قشر خاصی
من شاعرم قول و قرارم با کسی نیست
اشعار من تمجید و مدح ناکسی نیست
شاعر که دون همت شود شعرش چرندست
ریشِ بدون ریشه پشم گوسفنداست
پشتم خم از خدمت شدو پیشانی ام صاف
عادت ندارم با نمازِ رنگ و اوصاف
عمری نماز ما نماز صورتی بود
سوز و گداز ما نیاز صورتی بود
گر شاعر صد ساله ای درپیچ پیچ است
سنگش زنید ای مردمان که هیچ هیچ است
با این همه پر گویی و سوز و گدازم
ای وای گر روزی بپرسند از نمازم
گر کافر روزی بخواند شیخ و مفتی
هر گز از آن فتوا نیفتم در شگفتی
حق گفته ی بی آبرو بودیم باشیم
از دید دشمن بی وضو بودیم باشیم
یک روز حرف کهنه ی من می شود نو
محصولِ هر گندم نمایی می شود جو
بادی پدید آمد خلاف میل مان برد ؟
یا مثلِ ریگِ رود خانه سیل مان برد؟
هر چند رنج راه و رفتن را کشیدیم
رفتیم تا دریا و در یا را ندیدیم
ریگ فرو افتاده در اعماق دریا
کی مثل ماهی می شود و مشتاق دریا
تو آدم سنگین دلی یا آنکه دل سنگ
آخر نفهمیدم تو را باشد چه فرهنگ
تو ریگ این در یاچه ای یا آنکه ماهی
تا کی نهان باشی میان این سیاهی
آیینه ها و آبها با هم غریبند
اما به معنی هر دو یک روح نجیبند
هر چند سنگ و آینه از یک قماشند
زیبندگی باشد اگر باهم نباشند
هرچند باسنگ است آیینه برادر
هر گز ندارد سنگ را آیینه باور
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه