سه شنبه ۲۹ خرداد
|
|
در حالت لبخند ژکوندیم هنوز...!
|
|
|
|
|
پندار بود که عشق .........................
|
|
|
|
|
اي فصل پرطراوت، اي فصل نوبهارم
|
|
|
|
|
موعود قول داده که در گیر و دار غم...
موعود قول داده کمی زود میرسد
مصطفی پایمرد
|
|
|
|
|
دیشب از درد به خود پیچیدم
دیشب از ناله به خود نالیدم
|
|
|
|
|
شب آمد ست به باغ ؛ ما به باغ آویزیم؟
یا ؛ که بشاخ درختان ، چراغ آویزیم ؟
|
|
|
|
|
تُرامی خواهم امّا، نه من و تنهـاتو، دیگرهیـچ......
|
|
|
|
|
مردمي هستيم بي جاه و جلال
هر يكي داناي كل و بي سواد
مردمان دود و حرص و آشتي
هر يكي غمها به دل ا
|
|
|
|
|
تقدیم به شعرناب و تمام عزیزان نابش
|
|
|
|
|
در جهانى كه تو را وسوسه قدرت بود
من به يك شعر قناعت كردم
تو به يك زندانى
|
|
|
|
|
گر ریختی قار روی یار دگر کردی خودت را از او شرمسار
از آن پس مح
|
|
|
|
|
کار قیچی با سخن چینان چه فرقی می کند !؟ ...
|
|
|
|
|
به دریا می زنم دریا سرابه
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
زیر دین مرگ فرهادم، همچو شیرین رفته نام و ننگ//// قصهام
|
|
|
|
|
مُردم از هجرت نمیدانم کجائی مهدیا(عج)
از غمت بیمار گشتم ده شفائی مهدیا
|
|
|
|
|
بزن عکسم تو بر دیوار بانو
نکن مرگ مرا انکار بانو
|
|
|
|
|
نفس را حبس کن، جای ماندن نیست!!!!!!!!
بگذار باد و زوزه و ش
|
|
|
|
|
به صبح امید،غزل خوان توام
به انتظار تو،در بیابان تو ام
دست گیر عالم تاب، ناجی عالمین
بگیر افتاده
|
|
|
|
|
بی تو خیال، آخرِ خطِّ جوانی است
|
|
|
|
|
از میان تمام رقص ها
رقص تانگو را
|
|
|
|
|
بسکه مریم خفته در اندیشه ات//بوی احساسی مطرا میدهی
|
|
|
|
|
درگیر تو هستم عشق ، درگیر توام
|
|
|
|
|
میر علمدار حسین ...ابولفضل
|
|
|
|
|
نازنینم
همان شب ، لحظه ی دیدار ....
|
|
|
|
|
از نیمه شب گذشته و خوابم نمی برد
|
|
|
|
|
سحر زیبا گل نرگس شکوفا شد به زیبایی...
|
|
|
|
|
میشه این شعر رو شعار شنید
شاعرش رو خُجسته فرض بکن
|
|
|
|
|
در عالمِ تنهایی دیشب من و دل با هم
آن با خبر و خرسند من بیخبر و درهم
|
|
|
|
|
مادری دیدم پیر
که به چشمان دلش عینک داشت
عینکی با تدبی
|
|
|
|
|
چنگ ودف و می آورید روی نگار دیده ام...
|
|
|
|
|
ای کاش نبودم که ببینم رخ یارم
دیوانه ی آن جلوه ی زیبای نگارم
|
|
|
|
|
شــعـر خواهم گفت...
واژه هایم پر لبخند و صفا
خالی از بی تابی ...
|
|
|
|
|
پیمان
گاه پرسه در چهار راه تردید
هجوم اشباح سرد در دره مخوف یاس
آن سوی فریب تبخیر سراب
یا شناو
|
|
|
|
|
چنان غم تو شبیخون به سوی جان آورد
|
|
|
|
|
تقدیم به همسران مدافعان حرم
گفتم خودم روی سرت قرآن بگیرم
شاید کمی از عطرتو سامان بگیرم
می خندم ام
|
|
|
|
|
درد من اجانا
درد دوری زتو نیست
|
|
|
|
|
شده عمری به کسی خوکنی امابرود
سینه راخانه گه اوکنی امابرود
شده یک روزکه تومنتظرش بودی سخت
کوچه
|
|
|
|
|
شروع به پایان رسیده نمی بینی
طلوع به انسان رسیده نمی بینی
آدم، ...
امام زمان رسیده نمی بینی
|
|
|
|
|
کوچ خواهیم کرد.....
به دیاری نزدیکتر از این هوالی
به خاک زادگاه ابدی.
|
|
|
|
|
روزگاری بود که قلم به حکم عشق
رقم میزد بر نا نوشته های وادی خیال.......
|
|
|
|
|
سایه ات انگار، یک لحظه.. ولی نه نیستی
|
|
|
|
|
مرا امشب ببر میخانه بانو
به چشمانت شدم بیگانه بانو
|
|
|
|
|
گوشهء باغچه ام کاشته ام یک گل مریم
|
|
|
|
|
افسوس که درتا ریکی متروک غا رها یشا ن
هنوز درجستجوی حق
|
|
|
|
|
(گزیده:)
...کاش! و ای کاش! جنبشها، همهْ من بودم،
سرودها، فریادها...
|
|
|
|
|
دكتر مرا چوديد سر نسخه اش نوشت
قرص لطيف قافيه هايت جويدني است
|
|
|
|
|
" ساحل آکیلوس " - برای استاد فکری احمدی زاده
|
|
|
|
|
طبیب آمد به بالین من و نبضم گرفت و گفت: / ز هذیانهای بیمار خیالی سخت می ترسم
|
|
|
|
|
آنجا که نگردد به خِرد باز گره
سرمست می ناب جنون باید شد
|
|
|
|
|
سرزمینی را به نام عاشقی
فتح کردم، ساختم جوری دگر
|
|
|
|
|
از سنگدلی پری رخان در مثلند
بی مهر و محبّتند و پیمان گُسَلند
|
|
|
|
|
غزل در بحر رمل مثمن محذوف
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
|
|
|
|
|
توتصاحت دل تو قلب من خیلی حریصه
خیلی وقته دیگه دستم شعرشاد نمی نویس
اشک چشمم با کلامم این روزا خ
|
|
|
|
|
1- بریز بر شانه ام
شعر بلند گیسویت
کوتاه می آیم
میان بازویت
*****************
2- بی تو این
|
|
|
|
|
میتوان یک غزل از پیچک بی تاب سرود
میتوان یک غزل تازهء کمیاب سرود
|
|
|
|
|
تنهایی/مشغول قدم زدن باجنینی است/که در رحم اتاق گیر کرد
|
|
|
|
|
هر آن کس جز تو تصویری به قاب دل نمی بیند
ندیدن جز تو را آن قدرها مشکل نمی بیند
|
|
|
|
|
اگه
اسمون دلت
ابریه
با چتر امید
|
|
|
|
|
به امر حضرت حق ما نماز می خوانیم/
شبیه برکه ای از نور ،غرق بارانیم/
نه پیروان مسیحیتی پر از تحری
|
|
|
|
|
لزوم اطاعت در جـوانی بایـد کرد
غرق غیبت باد و عبادت باید کرد
|
|
|
|
|
بسان کمان بی زهی، ماه شب فراق من...
|
|
|
|
|
«تنهاترين خورشيد!»
گاه، تنهایی خورشید،
از روی بیهمت
|
|
|
|
|
نصيحت بزرگ پدر
در بستر خاك آرميده ام
در جاده هاي قهوه اي
نامرداني از كنارم عبور ميكردند
در جاده
|
|
|
|
|
دلم خوش بود برگردی به خانه
که باز آید سرم شوق ترانه
بروید گندم احساسمان باز
زند از رد پاها
|
|
|
|
|
بدر ماه آسمان خورشيد رخشان ديده است
همچو عاشق شادمان بر كوي دلدار آمده
|
|
|
|
|
من گنه کردم ودرپای خزان خواهم بست
کفاره ی آن توبه که هرگز نشکست
|
|
|
|
|
پای کوچک پرنده سبز روزهای گرم را
با نخی به ضخامت مو و استحکام علف
چنان بستم که ناله کرد و چین
|
|
|
|
|
پشت محراب دو چشم تو گرفتارانند
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۲۷ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |