شنبه ۴ اسفند
اشعار دفتر شعرِ دفتر تهران شاعر احمد یزدانی (کوتوال)
|
|
چه زیبا بار هجرت بست سردار
نبیند مثل او دنیا دگر بار
از او ترسید ترس و خودپرستی
به خون خویشتن شد
|
|
|
|
|
میان کفر و دین در اتهامم من ، نمیدانم ،
خدا را در شما یا من شما را در خدا دیدم؟
|
|
|
|
|
اگر وعده بمیدان پای کار است
اگر جای عمل حاکم شعار است
|
|
|
|
|
پاکبازی به ره عشق هنر میخواهد
جاده را هیبت مردان سفر میخواهد
|
|
|
|
|
خون گریه میکنم به سکوت از فِراق خویش
ایدوست از که بگیرم سراغ خویش
شاهم و بس که به من گیر داده اند
|
|
|
|
|
درگیر تو هستم عشق ، درگیر توام
|
|
|
|
|
ذرّه ای هستم ، غباری کمترین
در صف عشّاق از غمگین ترین
ر
|
|
|
|
|
دوستت دارم و میدانم نمیخواهی مرا
دلخوشم بر حضرت عشق و امید من خدا
گفت مولانا محبّت گوهری تابنده اس
|
|
|
|
|
گرخدا خواهد ، در آغازِ کلام
میکنم بر ساحتِ فکری سلام
س
|
|
|
|
|
جانِ جانان ،مستیِ جانها علی
اسوه ی دنیای انسانها علی
شاهکار خلقت است و جان ما
در تمام پهنه ها همر
|
|
|
|
|
راز قلبــــــــم عشـــق آقـــایـــم علیسـت
نور عشقش سینه ام را منجلیست
|
|
|
|
|
با استعانت از پروردگار متعال از این پست تصمیم به انتشار قسمتی از مثنوی بلند (دُرّ ولایت) داشته که شم
|
|
|
|
|
وقتی که زد تیر خلاصش بر پرستوها
در عرش غوغا شد برای ماجراجوها
|
|
|
|
|
داده ای موی به بادو شده دنیا زیبا
در بهاران به صفای تو خدا داد شفا
شالِ مشکیِ تو بر موی سیاه غوغائ
|
|
|
|
|
من مصدرم ، تنها که معنائی ندارم
تو واژه هایم، بی تو دنیائی ندارم
عشق من از من دور و من تنها غمینم
|
|
|
|
|
آفتـابی نشستــــــــه بر بامـــم
منتظر، تا سفر کنــــــم آغــاز
غرق تردید ،شک وَ اِبهامـم
میشود ت
|
|
|
|
|
مثنـــــوی هــــای پــاک دارم مـــن
از ستــــــم قلـــب چاک دارم من
نیست دیگر شراب عقده گشا
در رگ
|
|
|
|
|
همیشه لطــف بزرگان به زیر دستـان بود
همیشه دلخــوری از عاشقـان گریزان بود
|
|
|
|
|
عالم زِ تو و ظرافتت حیرانست
حیرانیِ عالم زِ تو زیباست ظریف
|
|
|
|
|
ای دل ، بتمرگ و بنشین بر سرجایت
کم کن دگر از بازی و اطوارو ادایت
|
|
|
|
|
ای عشق و شورو تولّد ، بهارها
بر چشم سردِ زمستان ،تو خارها
|
|
|
|
|
اختـــــَـرِ تابنـــده در عَــــرش و سَمـــا
عشق و قلبِ حضـــرتِ مــولایِ مــا
.....
|
|
|
|
|
شــــد زنده از نو خاطـــــرات خوب بهمـــــن
نور آمد از مغرب وَ مشرق گشت روشن
آمـــــــد دوباره روز
|
|
|
|
|
بنام خدا
هست نامِ خدا سرآغازم
سر به سردارِ عشق میبازم
|
|
|