سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        رقص خون

        شعری از

        احمد یزدانی (کوتوال)

        از دفتر دفتر تهران نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷ شماره ثبت ۸۴۷۶۴
          بازدید : ۶۵۷   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب احمد یزدانی (کوتوال)

        چه زیبا بار هجرت بست سردار
        نبیند مثل او دنیا دگر بار
        از او ترسید ترس و خودپرستی
        به خون خویشتن شد تشنه ای زار
        شهادت بود استدعای ایشان
        به روز و شب ، به وقت خواب و بیدار
        به دنبالش دوان سنگر به سنگر
        گرفتار رُخ زیبای دلدار
        همه بی تابیش دیدار یاران
        شهادت بود تنها عشق سالار
        به وقت جنگ در خطّ مقدّم
        جلوتر از همه می‌شد پدیدار
        برای مرگ خود می کرد خواهش
        زمین شد در قفای او گرفتار
        رهید از نفس خود رقصی نمود او
        جهید و دست کوبان بر سرِ دار
        چو مردان غوطه ور گردید در خون
        بخود لرزید هستی ، شد عزادار
        خدا از شوق عاشق با خبر بود
        خودش شد خون پاکش را خریدار.
        .
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۴۱
        درود بر استاد بزرگوار
        بسیار زیبا بود
        زنده باشید به مهر
        🌹🌹🌹
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰ ۱۷:۵۱
        سلام استاد و مرحبا بر شما:
        « . . .
        چه زیبا بار هجرت بست سردار
        نبیند مثل او دنیا دگر بار
        از او ترسید ترس و خودپرستی
        به خون خویشتن شد تشنه ای زار
        شهادت بود استدعای ایشان
        به روز و شب ، به وقت خواب و بیدار
        به دنبالش دوان سنگر به سنگر
        گرفتار رُخ زیبای دلدار
        همه بی تابیش دیدار یاران
        شهادت بود تنها عشق سالار
        به وقت جنگ در خطّ مقدّم
        جلوتر از همه می‌شد پدیدار
        برای مرگ خود می کرد خواهش
        زمین شد در قفای او گرفتار
        رهید از نفس خود رقصی نمود او
        جهید و دست کوبان بر سرِ دار
        چو مردان غوطه ور گردید در خون
        بخود لرزید هستی ، شد عزادار
        خدا از شوق عاشق با خبر بود
        خودش شد خون پاکش را خریدار.
        . . . »
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6