يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ دفتر تهران شاعر احمد یزدانی (کوتوال)
|
|
رفته ای خوشروبجایت مانده اشک وزاری است
بر لب مازندران تسلیّت و دلداری است
گرچه بر ایرانیان سخت است
|
|
|
|
|
پای تو می مانم ای خاک وطن در وقت تنگ
می زنم بر شیشه های کاخ استکبار سنگ
|
|
|
|
|
یا بی بی سادات خدا نه چو خدائی
جاری به مناجاتِ ملائک وَ دعائی
از خانه ومی هستی و در مهر یگانه
هس
|
|
|
|
|
داغِ تو ای گُلِ زیبا به کجا باید برد
خنده هائی که خدا لذّت آنرا میبرد
واقعاً عبدِ رسولی تو ،سفرخوش
|
|
|
|
|
درک کردید حاجیان عرفات
مشعر از عطرتان مصفّا شد
عرش عالــــــــــم برای بردنتان
ظاهــــــــــــــر
|
|
|
|
|
بود شیخی مــــــــدّعی ، برخاسته
با یکی دیگــــــر ،ریاست خواسته
فـــــــــــرصتی شـد از برای انتخ
|
|
|
|
|
وطن ای سرو سبز بستان تو
ای گلستان در گلستان تو
مهد کوروش و دایوش بزرگ
شور تو میکند مرا آرام
|
|
|
|
|
زمین زندانِ مومن بوده ، سویِ آسمان عزمِ سفر دارد
نهنگ آسا زِ دریا سویِ اقیانوس او قصدِ گذر دارد
ت
|
|
|