درک کردید حاجیان عرفات
مشعر از عطرتان مصفّا شد
عرش عالم برای بردنتان
ظاهراً در منا مهیّا شد
شد چهل سال فاصله از نو
در منا اتّفاقِ بد افتاد
رازِ اعداد را نمیدانم
هست پیچیده حکمتِ استاد
آتش افتاد بار قبل آنجا
سوختند عاشقان بسیاری
باز تکرار شد پس از چل سال
مرگ مهمان و رنگ بیعاری
ای خدا ، دردِ سینه بسیار است
راضی هستیم بر مشیّت تو
شاهدی خود وَ دیده ای با چشم
بیخبر ما همه زِ نیّت تو
می رود پشت سر زمان ، امّا
اتّفاقات می رسد از راه
مطمئنّم که حکمتی دارد
هر وقوعِ حوادثِ ناگاه
شد منا سرزمین بحران ها
کرد شیطان درونِ آن لانه
رفتم و دیده ام به چشمانم
هست آنجا برای او خانه
شد چهل سال ساعتِ دوری
کارزارِ بزرگ برپا شد
مادری که در آن بیابان رفت
یادِ او باز وِردِ لبها شد
در زمانِ نظامِ شاهی بود
حالی از ما کسی نپرسیده
خبر آورده اند فقط ، اینکه
مادری گم شدو نشد دیده
چشمهامان هنوز در راهست
سوختند از فراق ، فرزندان
در طوافی که داشت او در حج
با صفا سعی کرده بود ایشان
وصلت یار سخت و طاقت سوز
از برایش هزینه بسیار است
سوختن با هزار رنجِ دگر
قیمتِ کوچکِ چنین کار است
پرکشیدید حاجیان ، تبریک
روحتان را به کبریا بردید
همه با حرف از خدا گفتیم
وَ شما جلوه اش به جان دیدید
احمدیزدانی