يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ عاشقانه های وصال (وصل نامه ها) شاعر الهه نصیری زاده (وفا)
|
|
سروِ بُلندبالایِ من
کمی سر فرود آر...
|
|
|
|
|
نه جنگ بود و نه صلح
اما...
|
|
|
|
|
بعضی شب ها
دریای آغوشت ، امواجی آرام دارد...
|
|
|
|
|
چه گوش نواز است و دل انگیز ؛
صدایت
وقتی مرا ( گُلَم ) خطاب میکنی
|
|
|
|
|
این صبح
تمام پنجره ها را
رو به آفتاب باز می کنم
|
|
|
|
|
تو
فرمانروای قلمرو وجود خودت
و من
ملکه مُلک وجود خودم
|
|
|
|
|
هر صبح که از بستر برمی خیزم...
|
|
|
|
|
و تو شاید هرگز ندانی
وقتی زنی را اینگونه سخت
در آغوشت می فشاری...
|
|
|
|
|
چه ناگفته ها از عشق تو در دل من است....
|
|
|
|
|
با مهربانی
که بندهای پیراهنم را می گشایی....
|
|
|
|
|
مرا "گُلَم" خطاب می کنی و....
|
|
|
|
|
روزگاری ست
ساحل نشین دریای عشق تو هستم...
|
|
|
|
|
دوست داشتن تو
در وجود من "معجزه ها" می کند
|
|
|
|
|
نَفَس کشیدنم را
طوری تنظیم می کنم که....
|
|
|
|
|
شبی که زیر آسمان خدا ....
|
|
|
|
|
چه "رازها" که از عشق تو
در سینه ی من است...
|
|
|
|
|
دامن " آبی" که می پوشم...
|
|
|
|
|
عزیزدلم؛
بیا بهم برسیم...
|
|
|
|
|
آرام تر نفس بکش ، آرام جانم
|
|
|