منم ویک عالمه درد
نشسته در خانه غم
میریزم اشک تنهایی به شب
میجویم یک هم نفس در سکوت شب
بشنوه داستان من به غم
از تن من میسوزه به ناله و آه
این تن خانه خراب
با قلبی شکسته دیوانه به پا
می دوه به دنبال نوازش مهر مادر به شب
بشکنه این خانه غم هست مال من
درد بی درمان مال من
بر سرم چرا می ریزه هی بلا و ناله و آه
بر این شهر که همه جاش هست دزدی و فساد
میباره بر تن آن
خود میخوانند خدا
هرکسی که داره یک نقاب به زیبایی بال پروانه ها
قلبها را میکشونه به سراب
به برهوتی که نداره یک قطره آب
خشک وسوزان پابرهنه میسوزی در آن
به رنج و آه
قصه زندگی من هست یک شاپرک بریده بال
می جست عشق بربلندی هر قله ها
می چشید درد سقوط وافتادن ها به آن
میشد خون از تنش به هر روز روان
میچشید دردی آن
بازمی نوشت با خون خود نام آرزو هاش
به اشکی به بارون روان
تا برسد به آن
تن من هست خسته ازاین بازی عشق
از این داد زدند ها
تنهایی و غم
از اینهمه دردها هست مال من
ببین ای خدا
زانوی من شد خورد با اینهمه غم بر دوش من
چرا میخندی بر حال من
تن من همه جاش می زنند زخم این وآن
چرا تو نشسته ای به دیدن آن
سنگ صبورت شکستن هست مال من
من دیوانه به پا
تشنه یک برگ مهر روان
من افتاده به سراب
به برهوتی که نداره یک قطره آب
خشک وسوزان پابرهنه میسوزی در آن
قلمتان نویسا🌺🙏