جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
با دلم گفتم که از این کرده ها پروا کند
باز کاری می کند تا عقده ها را وا کند
مثل برج زهر مار است و مرا هر گوشه ای
با خودش هم می نشاند تا مـرا رسوا کند
در میان جمع و پیش دشمنان گُل میکند
قصه ای تـازه بــرای عـاشقان معنا کند
هر چه دندان را بهم می سایم از کردار او
باز می خواهد مـرا ، آواره ی دنیـا کند
پا به پایش می روم تا دل نبندد بر کسی
دوست دارد حقّ و ناحقّ با همه دعوا کند
روی کلّ اشتباهاتِ خودش خط می زند
تا که روز از نو و ، روزیِ نویی پیـدا کند
عمری آرامش گرفت از من پرستارش شدم
ناسپـاسی می کند ، تا چشمِ من دریا کند
بر زمینم می کشاند ، با خـودش هر جا رود
این چنین سرکش کجا دیده کسی اینها کند؟!
با تمـامِ آنچه آورده سـرم ، در زندگـی
سعی دارد باز من را در خودش اِغوا کند
باید از سینه رَود بیرون ، تمامم کرده دل
قبل از اینکه آتش و هنگامه ای بر پا کند
باید از او قـول گیرم تا نِشیند بی صدا ؛
خوش ندارم بیش از این امروز یا فردا کند
افسانه_احمدی_پونه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.