يکشنبه ۳ تير
|
|
روزی پدر مقیم بود گر چه دلم یتیم بود
|
|
|
|
|
توهمان غافله ی خسته ی بی لشکر
|
|
|
|
|
مطرب بزن نوایی
این دل به رقص آید
|
|
|
|
|
ثانیه که یک به یک در گذر است و فکر من که خسته هست و...
|
|
|
|
|
یک غزل نوشیده ام از صبح باغستان، ببین ...
|
|
|
|
|
من شاعری آواره و گمنام هستم.....
|
|
|
|
|
گیسوانت را گشودی شد جمالت خوش نظر/
ای دریغا سایه افکندی به جز من بر کسان!
|
|
|
|
|
چقدر باید شعر بگویم؟
به شوق تو که شعر میگویم
شعور در من ، خیز بر میدارد
شیار به شیار جانم، پر
|
|
|
|
|
شب تاریک و چشم باز بیدارم...
|
|
|
|
|
دختر شاعرم، تو شاعر باش
تا ابد با دلم ، معاصر باش
|
|
|
|
|
کوچه در کنجِ خداحافظیِ عاطفه ها پرپر شد...
|
|
|
|
|
« نا جوانمرد »
چشمه شعرم ،دگر خشکیده است
واژه هایش ازدرون پوسیده است
|
|
|
|
|
مست کردم تا فراموشت کنم...
|
|
|
|
|
تورا باید به خلوت شعر گفتن
|
|
|
|
|
....................................
دلم مانند لب ها ی تو تنگ است
مثال لاله ای داغم کـــــــــجا
|
|
|
|
|
امشب ازت ترانه ای سر دهم
بیا گلم به شونه ات سر نهم
|
|
|
|
|
من دلم تنگ است و دلگیرم،نمی دانم چرا
ماه من امشب به روی خود نقاب انداخته...
|
|
|
|
|
گذشتم از سر و جانم کهشاید مهربان گردی
|
|
|
|
|
باز امشب دلم رویای تو کرده بود
|
|
|
|
|
من کویری خشک باشم ای خدا
سوره ی اعجاز میخواهددلم
|
|
|
|
|
می نشیند اشک
بر گونۀ باغ
تا می کِشد پر
بلبلِ زار
|
|
|
|
|
عشق از بوسه ی آدم به حوا آغاز شد
|
|
|
|
|
من فتادم زیرِ پای جورِ این چرخ فلک
اینچنین حیران شدم ، مانند اسب بی سوار
|
|
|
|
|
صخره ها در صدای تو آبشار را می نوشند
و خورشید از ستیغ شانه هایت
بر سینه ی من نور می ریزد
|
|
|
|
|
تو دریایی ومن مشتی پر ای دوست
توآگاهی ومن خوش باور ای دوس
|
|
|
|
|
در بین مردم باز پیچیده
امشب دوباره ماه میگیره
انگار از خورشید رنجیده
از دست عشقش باز دلگیره
|
|
|
|
|
من رفته ام از دست نگاهی که مرا سوخت
چشم تو مرا راند، خودش راهنما بود
|
|
|
|
|
پیراهنِ چرک و زانوی ساییده / نُه ساله ی مردِ داغ بابا دیده
|
|
|
|
|
میدونن مردِ میدانیم،به دور از ذلته شیعه
واسه ما مرز بی معناست،چه ایران و چه سوریه
ولی فرمان بده
|
|
|
|
|
او رفته و با تو فقط تف های سربالاست
|
|
|
|
|
ای کاش شاعر ها نمی مردند/بعنت براین محدوده ی تابوت
|
|
|
|
|
پاییز شد اینجا بدون تو...
|
|
|
|
|
امشب
در میان طوفانی از
اماج حربیان
من به چشمان
تو
تقیه کردم
|
|
|
|
|
در استانه سال جدید .............
|
|
|
|
|
تیغ ابروی کمانت کرده سرمست مرا
مست چشمان توام مده از دست مرا
|
|
|
|
|
در شامگاه یک پائیز
آندم که ابر باران را می سرشت
در گوشۀ سرخ افق
دستی از غم بر دلم می نوشت
|
|
|
|
|
بانگاهی بتو من عاشق و دلدار شدم
چشم زیبای تو دیدم چو گرفتار شدم
|
|
|
|
|
گر چه خالی می شود همچون تویوتا باک خر
کمتر است از هر چه پندارید استهلاک خر
|
|
|
|
|
دلم تنگ است و،دلتنگی شده کار شب و روزم
بگو تا کی زِ هجر تو نگاهم را به در دوزم
|
|
|
|
|
آتشی انداختی دراین دلم نا مهربان
|
|
|
|
|
اکنون آفتاب مذاهب افول کرده است
|
|
|
|
|
تو نیستی بی پایه و محصولِ سایه
|
|
|
|
|
هر کجا پای نگاهت به میان می افتد
بر رگِ شعر ،غزل،در جریان می افتد
گاه بر وفق مراد است و گاهی بی
|
|
|
|
|
تا زِخود بیرون شدم جنت کجا و این جهان
|
|
|
|
|
ارامشم تویی ارام جانم
در کجای جهان پنهانی
نهان شو!
دستم نمیرسد به رویای دیدنت...
|
|
|
|
|
آری همه هفتادی و از نسلِ بدِ، رویاییم
بی شک همه افسرده و زِ بغضِ دِلِ جان کاهییم
سَر گیجه گرفت
|
|
|
|
|
کاش بعد از رفتنت آیی کفن پوشم کنی
|
|
|
|
|
تا شهر مشهد رفتن
گفتم به طلبیدن است
|
|
|
|
|
برگی که نشست بر دست خزان
رها میگردد ،
خسته در باد .
سقوطش از اوج میشود آغاز
می رود از خاطره ،
|
|
|
|
|
من به هنگامه ي ديدار رُخَت جان دادم
جان نه تنها ، كه به راهت سر و سامان دادم
خوش سخن بودي و شيرين
|
|
|
|
|
در این لحظه های مبهم
این شور و شوق مدام
|
|
|
|
|
به هیچ کی باور ندارم – حتی چشام
|
|
|
|
|
ولی مطمئنن توی قلب من
کسی قصد موندن نداش بعد تو
|
|
|
|
|
آسمان ابری نیست
دل من بارانی ست
|
|
|
|
|
باز من و این همه غزلهای غمگین
باز این دل بیتاب و این غم سنگین
باز من و داستان های عاشقانه
باز م
|
|
|
|
|
سکوت نقطهٔ عطفی برای فریاد است...
|
|
|
|
|
ماه زیبایم گرفتارست پنهان پشت ابر
ای خدای من نسیمی تا که مَه پیدا شود
چشم آهوی گرفتارم گریان گ
|
|
|
|
|
بس که زیبایی خدایی ماه کم آورده است - خالقت هم حینِ خلقت آه کم آورده است
|
|
|
|
|
دل در گروِ یار و دوچَشمم ، در نظر مشتاق بود
که نگه مانده به راهش نظرم در مقصدِ عشّاق بود
سر
|
|
|
|
|
مثل اون شبی که پشت پنجره
سایتو دیدم و تا صبح موندم
یا تموم اون شبا که بغضمو
رو بروی عکس تو ترکو
|
|
|
|
|
مشهد امروز پر از عطر خوش باران است /
آسمان سرزده ، بر روی زمین مهمان است/
|
|
|
|
|
کُنجِ لبه ام تیز و خطرناک شده
لب داده لعاب قرمزش پاک شده
----------------------
پیکارِ مدرنی وسطم
|
|
|
|
|
ای آتش سوزنده من هم نظری دارم
|
|
|
|
|
ازحد گذشته وسعت دلتنگ بودنت
مارا كلافه كرده بسی سنگ بودنت
پا در ركاب صلح توپیموده ام مدام
د
|
|
|
|
|
گرچـه (دیوانـه) درین شـهر، بـه چیـزی نخـرند..........
|
|
|
مجموع ۱۲۴۹۳۸ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |