سه شنبه ۳ مهر
|
|
شب های شیرین شهریور
تکرار یک درد شد
|
|
|
|
|
غنچهای بر لب باغچه،
تنهاییاش را
گریه میکند...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
آه ای موعد رسیدن؛
استجاب کن
دعای سیب کال را!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
شاخانی شاهۆ
زاخەکانی قەندیڵ
چاوەکانی عەواڵان
رۆارەکانی سێمێنە و زەرێنە
بەڕوکانی زاگڕۆس
هەمو
|
|
|
|
|
میخواهم خطاب به تو بگویم ...
این داستان همچنان ادامه دارد .
|
|
|
|
|
گرگ بالان دیده بیرون از قفس آزاد نیست
هر که در عالم بمیرد هم که روحش شاد نیست
هم سواری کرده ایم و
|
|
|
|
|
بیا و تازه گردان این جهانم را به دیداری
روا باشد چو بخشی خرده نانی بر گرفتاری
|
|
|
|
|
چرا بارون اشک در آسمون قلبم میباره
باغچه دلم همش آه
|
|
|
|
|
آنکه چشمش دید و عاشق گشت و عاقل ماند کیست؟
|
|
|
|
|
تکه هایت را
کنار معشوق موزونت، بچین
|
|
|
|
|
💗اندر دل من هزار غوغاست💗
💗زین رو قلمم همیشه شیداست💗
|
|
|
|
|
هوای آمدنت ، شور شعر شب هایم
|
|
|
|
|
بیادت هست ؟
می گفتی
قسم هایی که می خوردی...
|
|
|
|
|
خواجه در بند سر زلف نگار بود آن شب
گرم تدبیر شکار دل یار بود آن شب
|
|
|
|
|
شعر آمد تا بیاموزد که مستی سهم ماست
|
|
|
|
|
آه از این چاه ظلمت
دستی از غیب مرا کاش چو یوسف...
|
|
|
|
|
حتی
گُناه هم ؛
با تو
زیباست.!
|
|
|
|
|
از غیرتمان بود نه از روی حسادت
|
|
|
|
|
" شاعران سرگشته ی هر وادی اند "
من که شاعرنیستم
جز یه عابر نیستم
|
|
|
|
|
دوستت دارم...
و دوست داشتن تو:
|
|
|
|
|
حلالم آنچه میدانم حرامت میکند بر من....
|
|
|
|
|
نوید_مهتاب
شب هـا در عمق تاریکی
مهتاب می تابد
در گلوگاه تاریکی شب
با نور خود نوید می دهد
روشن
|
|
|
|
|
توی لحظه های سخت زندگی....
|
|
|
|
|
بام فقر
بناگاه فلک نظری کرد
بر زمین.
تنگسالی در کمین است،
مردمانش هم غمین.
|
|
|
|
|
صدایم بَع بَعِ آمادهی کشتار ترسیده
|
|
|
|
|
حس می کنم مترسک سواربر خورشید می شود .....
............حس می کنم
|
|
|
|
|
آنچه امشب
از پنجرهٔ اتاقت می بینی...
|
|
|
|
|
چشم من پنهان برایت گریه می کرد از جفا
|
|
|
|
|
لعنت به مشتِ خاکی و بی چیز زندگی
|
|
|
|
|
من بندیِ بند و در قفس حیرانم!
|
|
|
|
|
صبخت بخیر ناز نگاهت بهانه ام
|
|
|
|
|
تویی ماوای پندارم خیالِ دلنشین سر
نمی دانم چرا جانا ، بریدی جانم از پیکر
|
|
|
|
|
در ژرفای شبِ خاموش،
سایههای تنهایی در هم میپیچند.
چهچه بلبلان، نغمههای بیپایان،
لالایی گنجش
|
|
|
|
|
دلم به غصه می رود ولی دگر به کار نه
|
|
|
|
|
من همان دختر نفرین شده ی اندوهم
|
|
|
|
|
آمدی دیگر بهاران جلوه اش از دست رفت
شاعر از شوق تماشا گُم ولی سرمست رفت
|
|
|
|
|
سایه افتاده بر سر دیوار
لرزش بی حساب و اندازه
زوزه ی باد و غرش طوفان
در دلم باز غصه ای تازه
|
|
|
|
|
چه کارمیکرد آدم اگر،
بهانه نبود ؟
|
|
|
|
|
رنج و محنت های پاییزی به پایان می رسد
|
|
|
|
|
فکر می کند ، سر زا، رفته است
|
|
|
|
|
کودک سرکش
تا که از گور برآیم تن و روحم همه اش،
نور باشد ....نور باشد ...همه نور.
|
|
|
|
|
سر بریدن چمن
بویست زفریاد و سخن
|
|
|
|
|
من نه آنم که بمانم تا که بمیرم
میروم تا که ببوسم دریا
شب تا به سحر را سیر کنم
در میان عطر گلها
|
|
|
|
|
سرم با پای اندیشه چنان روی زمین افتاد
|
|
|
|
|
از درد عشق در دل شده آشوبی از دردها به پا
زین درد دل آدم شده این عاشق بی دست پا
|
|
|
|
|
به احترام درونم به حرمتِ درونت برمی خیزم چنان رودی که می رود تا زندگی اش را به مرگ بسپارد چنان دریا
|
|
|
|
|
گفت باید برایم
شعری بگویی...
من بسیار آرزومندت بوده ام...
|
|
|
|
|
بغل از چشمانت
هوس دائمی این دل بی طاقت ما
چه نهان در دل این مست تماشایی توست
آه از این همه آه
خو
|
|
|
|
|
کسی را ازروی احساس تاییدنکنیم
|
|
|
|
|
دانشکده اپیدمی جرم میفروخت
|
|
|
|
|
شماره ۷۶
کار عشق است اگر عاشقِ دیوانه شود
مستُ بی خود اگر ساکنِ میخانه شود
کار عشق است اگر
|
|
|
|
|
تو چشام آبی ِدریا
بر تنم پولکِ دردا
دستبندم ماهی نقره
گوشوارَم آوازِ موجا
|
|
|
|
|
رهگذری شیرین لبی لعل پوش
درسفری برد از سرم عقل هوش
طفلکی دل افتاد از جوش وخروش
حورعینی ، ز
|
|
|
|
|
میتراود آفتاب از گونههای آسمان
مینشیند در هوا بارانی از رنگینکمان
مینویسم نامهای با خط زری
|
|
|
|
|
پیرزنی با دل پر درد و ریش
برد گله نزد خداوند خویش
|
|
|
|
|
گوش زمان میشنود در همه جا صدای تو
|
|
|
|
|
شاعرانه ترین حادثه
جیک جیک هر صبح گنجشکان نیست
|
|
|
|
|
شده فصل غروب آشنايي، شده فصل طلوع بي وفايي
|
|
|
|
|
مضطرب اولدیم سنون زلفِ پریشانون گوریپ
باشیما دنیا دولاندی چشمِ گریانون گوریپ
|
|
|
|
|
مال دنیا شده زهر جانها
شد هوا وهوس زخم و زیانها
آگهی گم شد بر بی گانه ها
|
|
|
|
|
جامے ازجنونش نوشم کن
کـہ مے خواهم مریم را
با شقایقها بنشانم
...
|
|
|
|
|
با من عاشق دیوانه نشین حرفی نیست
|
|
|
|
|
از یک تفنگ...تا دل عشاق پرگرفت
|
|
|
|
|
شانه ای ! ساحلی آرام ،دلت دریایی
|
|
|
|
|
من بهشت را دوست میدارم نه بَهرِ نعمتش
|
|
|
|
|
ستاره بود و شب و نقطه بازی
|
|
|
|
|
✍️تصنیف سرا
م.مدهوش(یامور)❤️
🎧 دکلمه : بانو
|
|
|
|
|
با ما به از این باش که با خلق جهانی
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۴۸ پست فعال در ۱۵۸۶ صفحه |