يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ دلنوشته های مبهم شاعر علی مداح(طاهر)
|
|
تنها کسی حق دارد من را قضاوت کند، خود منم، و من خود گنهکار میدانم ..
|
|
|
|
|
بی صدا در گوشه ای از شهر دل جا ماندهام
|
|
|
|
|
در سایه های مهآلود ذهن ..
|
|
|
|
|
دل به دریای غمت دادم و بی ساحل شدم ..
|
|
|
|
|
در این جهان، کجا جایگاه ماست؟
آیا مقصدی در این راه بی انتهاست؟
|
|
|
|
|
در آغوشت که میمانم جهان کوچک میشود
|
|
|
|
|
در چاه سرد چشمت با گریه غوغا میکنم ..
|
|
|
|
|
مینویسم در وصف صورت بهارت
|
|
|
|
|
دست های خسته ام را روی قلبم میگذارم ..
|
|
|
|
|
از کجای این مسیر بی انتها باید راه گریز یافت ..؟
|
|
|
|
|
زندگی چون سایهای بر بوم خواب
مرگ،زیباییست در رؤیای ناب
|
|
|
|
|
در این شب های تاریک و سکوتی
که ماه از غصه میگیرد فروغی
|
|
|
|
|
در وصف نگاهت ز دلم آه کشیدم
از درد غم و دوری تو آه کشیدم
|
|
|
|
|
عشق تو چون موج دریا، بی کران
می برد دل را به سوی آسمان
|
|
|
|
|
از جان ، می آید برون آهی که میگیرد جهان
این درد یک عاشق بود در این زمان و هر مکان
|
|
|
|
|
در دل خود خلوتی برپا کنم
با خودم از درد دل نجوا کنم
|
|
|
|
|
سلام ای یار شیرین، دلربا
کجا رفتی که رفت دنیای ما
|
|
|
|
|
غم چون که به جان رسید دل بشکست
درد آمد و یکباره ز دل ، تن بشکست
|
|
|
|
|
گرچه پیدا بود از چشمم پریشان حالیم
هرکه احوال مرا پرسید ، گفتم عالیم
|
|
|
|
|
ای جان من که عشق تو طوفان به پا کند ..
|
|
|
|
|
از درد عشق در دل شده آشوبی از دردها به پا
زین درد دل آدم شده این عاشق بی دست پا
|
|
|
|
|
در حسرت بوسه از لبت دل شده حیران
جانا بستان بوسه بده، لب تو مرنجان
|
|
|