جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب علی مداح(طاهر)
|
در چشمِ شما
قضاوت نیست؛
نه چیزی که بگوید کیستم
و نه چیزی که مرا بشکند.
من مدتها پیش
در آینهای تاریک،
دستانم را بر گلوی خود نهادم
و حکمی صادر کردم؛ :
محکوم،
محکوم به گناهانی که شاید نبودند
یا بودند
ولی چه فرقی میکند؟
من خودم،
خودم را به صلابه کشیدم.
خوبی و بدی
معنایشان را گم کردهاند.
دیگر نمیدانم
کدامین خط را رد کردهام
و کجا ایستادهام.
اصلا آیا رهایی وجود دارد؟
آیا از این زندانِ خودساخته
پناهی خواهد بود؟
یا شاید من،
با این زنجیرها
یکتنه زندهام
و هیچ راهی جز ادامهاش نیست.
مدتهاست
که هیچ قاضیای نبوده
جز من،
تنها من،
و این حکم
هر روز
در گوشم فریاد میزند،
تا باور کنم
که سزاوارِ تنهاییام.
لطفاً،
نه شما
و نه هیچکس،
دیگر مرا قضاوت نکند.
من،
محکوم به شکستن
در دنیایی بیصدا هستم
و در این سکوت
تنها صدای قاضیای است که
درون من،
همیشه حاضر است.
و من،
تنها محکوم این دادگاهِ بیپایان.
این شعر از جمله نویسنده بزرگ روسی فئودور داستایوفسکی الهام گرفته شده ..:
درباره من قضاوت نکنید ، من خودم درباره خودم قضاوت کردهام و الان مدت هاست که خودم را محکوم کردهام و گناهکارم، مدت هاست ..
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیباست
جسارتا با معنی آن موافق نیستم:
1- قضاوت در مورد دیگران پسندیده نیست
دیگران را همانگونه که هستند باید پذیرفت
2- احساس گناه کردن باید منجر به توبه بر درگاه رب جلیل شود و سپس فراموش گردد
با خود یدک کشیدنش نوعی کسالت روحی نیست؟
3-....