سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 26 شهريور 1403
    13 ربيع الأول 1446
      Monday 16 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۶ شهريور

        حسادت

        شعری از

        علیرضا محمودی

        از دفتر درد دلهای خودمانی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۱۸۰۸
          بازدید : ۸۳   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علیرضا محمودی

        پیرزنی با دل پر درد و ریش
        برد گِله نزد خداوند خویش 
        گفت به قاضی ، چو تویی دستگیر
        دادِ من از دخت ِبرادر  بگیر
        دختر ِدانا چو بیامد ز در
        گفت ز احوال ،همه خیر و شر
        داغ ِپدر دیدم و گشتم یتیم
        بود مرا عمه چو مادر رحیم
        تربیتم کرد و مرا مهر داد
        تا که شدم  بالغ و سرمست و شاد
        گفت :چنین است به رسمِ رواج
        چون دگران زود  کنی ازدواج
        پس به رضایت زن ِزرگر شدم
        باغِ فرَح را چو صنوبر شدم
        عمه مرا واله و خوشبخت یافت
        گرگ ِحسادت به بیابان شتافت
        پس ز حسد نقشه ی شومی کشید
        همره ابلیس، چو دیوی پلید
        دخترکِ خویش بیاراست نیک
        تا که شود همسر ِما را شریک
        تا که دلِ شوهر ِما را ربود
        عشق ِمرا از سر و جانش زدود
        داد به زرگر ز حسد این ندا
        شرط بوَد تا شود از من جدا
        دخترکش را زنِ زرگر نمود
        روزِ مرا کرد چو شامی کبود
        پس به تلافی زن ِشویش شدم
        بوم شدم ، بر سر ِکویش شدم
        شرط نهادم دهد او را طلاق
        عمه دل آزرده از این اتفاق
        پس چه شتابان، ز سر ایام رفت
        شوهر من مُرد و دلارام رفت
        شوهر ِسابق که مرا بیوه یافت
        تازه شد آن عشق، سوی من شتافت
        گفت ز عشقش به تن و جانِ من
        خواست شوم مونس و همراه تن
        بار ِدگر شرط نهادم بر او
        تاب ندارم به سرایش هوو
        ترک کند زود زنِ اوّلی
        تا بشود همسر و بر من ولی
        پس به رضایت ز زنش شد جدا
        تا بشوم همسر و بر او روا
        شرح ِمن این است و قضا را شماست
        حکم دهید آنچه که ما را رواست
        آنچه گذشت است بر او از حسد
        حق و حقوقی است که او را سزد
         
        * داستان این شعر از خودم نیست و آن را در فضای مجازی خواندم. و آن را منظوم نمودم.
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بزرگوارپ
        جالب و زیباست
        جای اشعار حکیمانه شما خالی است
        موفق باشید خندانک خندانک
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        حدود ۱ ماه پیش
        درود
        بسیار زیبا بود و جاذب
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        ابن ابى لیلى قاضى اهل سنت بود روزى پیش منصور دوانیقى آمد. منصور گفت : بسیار اتفاق مى افتد که داستانهاى شنیدنى پیش قضات مى آورند، مایلم یکى از آنها را برایم نقل کنى . ابن ابى لیلى گفت : همین طور است .

        روزى پیره زن فرتوتى پیش من آمد با تضرع و زارى تقاضا مى کرد از حقش دفاع کنم و ستمکار او را کیفر نمایم . پرسیدم از دست چه کسى شکایت دارى ؟ گفت : دختر برادرم .


        دستور دادم دختر برادرش را حاضر کنند، وقتى آمد ، بعد از جویا شدن جریان گفت : من دختر برادر این زن و او عمه من محسوب مى شود، کودکى یتیم بودم پدرم زود از دنیا رفت و در دامن همین عمه پروریده شدم ، در تربیت و نگهداریم کوتاهى نکرد، تا اینکه به حد رشد و بلوغ رسیدم با رضایت خودم مرا به ازدواج مردى زرگر در آورد، زندگى بسیار راحت و آسوده اى داشتم از هر حیث به من خوش مى گذشت ، عمه ام بر زندگى من حسد ورزید پیوسته در اندیشه بود که این وضع را اختصاص به دختر خود بدهد، همیشه دخترش ‍ را مى آراست و به چشم شوهرم جلوه مى داد.

        بالاخره او را فریفت و دخترش را خواستگارى کرد عمه ام شرط نمود در صورتى به این ازدواج تن در مى دهد که اختیار من از نظر نگهدارى و طلاق به دست او باشد، آن مرد راضى شد هنوز چیزى از ازدواجشان نگذشته بود که عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا کرد، در این هنگام شوهر عمه ام در مسافرت بود بعد از بازگشت از مسافرت روزى به عنوان دلدارى و تسلیت پیش من آمد. من هم خود را آراستم و دلش را در اختیار گرفتم ، طورى که در خواست ازدواج با من کرد.

        با این شرط راضى شدم که اختیار طلاق عمه ام در دست من باشد، رضایت داد به محض وقوع مراسم عقد عمه ام را طلاق دادم و به تنهایى بر زندگى او مسلط شدم مدتى با این شوهر بسر بردم تا او از دنیا رفت.

         روزى شوهر اولم پیش من آمد و اظهار تجدید خاطرات گذشته را نمود و گفت که : مى دانى من به تو بسیار علاقمند بوده و هستم اینک چه مى شود دوباره زندگى را از سر بگیریم . گفتم من هم راضییم اگر اختیار طلاق دختر عمه ام را به من واگذارى ، پس راضى شد و دیگربار ازدواج کردیم ، چون اختیار داشتم ، دختر عمه ام را نیز طلاق دادم اکنون قضاوت کنید. آیا من هیچ گناهى دارم غیر از اینکه حسادت بیجاى عمه خود را تلافى کرده ام .
        ساسان نجفی(سراب)
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بر جناب محمودی عزیز..
        زیبااااااست..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        حدود ۱ ماه پیش
        درود
        زیبا و دلنشین و پر معنا
        سروده اید
        ⚘🌺❤
        رقص قلمتان ابدی
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        حدود ۱ ماه پیش
        درود خیلی مثنوی زیبایی بود و خیلی خوب و تکنیکی سروده شده بود و وزن آن هم متناسب است با ژانر داستان‌. جدا از صحت و سقم تاریخی داستان، بسیار آموزنده بود.
        ضمنا ابن ابی لیلی واقعا محدث بزرگی بوده و از رجال مهم حدیث در منابع روایی است.
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        حدود ۱ ماه پیش
        👏👏👏 خندانک خندانک خندانک درود برشما
        چه زیبا بود
        قلمتان زرین است
        خندانک خندانک خندانک
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بر شما استاد محمودی بزرگوار 🌺🌺🌺
        بسیار عالی سرودید واقعا لذت بردم 🌸🌸🌸
        علیرضا محمودی
        علیرضا محمودی
        حدود ۱ ماه پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        حدود ۱ ماه پیش
        درود جناب محمودی
        زیباست
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0