پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ تویی انکه می باید شاعر یعقوب پایمرد
|
|
شده ایا خسته ودرمانده بشی
از خودت دور باهمه بیگانه بشی
سخت است توصیف این حال این چنین نیست مگ
|
|
|
|
|
🍂
آنکس که می باید تویی
تو معجزه ای، دیگری
🌱
درخویشتن می جویم تورا
از خویش به من نزدیکتری
|
|
|
|
|
شاید این اخرین شعرمه از تو برای تو بخونم
این اخرین اقرارمه از دلدادگی در گوشت بگویم
من کجا
|
|
|
|
|
دارم در دلم شوق دوباره دیدنت
ارامش هر لحظه ام تبسم روی لبت
یارمنی جان منی گمشده پنهان منی
صاف ب
|
|
|
|
|
لعنت به تو وفکروخیالت
لعنت به تو که ارومه حالت
وای به من که بستم به تو دل
لعنت به تو که د
|
|
|
|
|
رهگذری شیرین لبی لعل پوش
درسفری برد از سرم عقل هوش
طفلکی دل افتاد از جوش وخروش
حورعینی ، ز
|
|
|
|
|
مادر، روزها، هفته، ماه، سال ها در نبودنت بادرد گذشت به سختی
مادر ای که اغوش گرمت ماوایی ،بود بهر ار
|
|
|
|
|
دلم تنگ شده برات،برای بوی گردنت
یادم میاد خاطرات، با،تویی که فراموش شدنی نیست
دلم نبودنت همش شده ب
|
|
|
|
|
رفتم از کوی تو جانا که نباشی ونبینم از من شده ای دل زده وغمگین
رفتم که نبینم اینگونه زانوی غم بغل
|
|
|