يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
مرا در این گذر ها عهدی بودش
|
|
|
|
|
چشم گذاشتم تا پنهان شوی ...
|
|
|
|
|
پایان نرساندم ز تو اه و گله ها را بی تو چه کنم هرنفس این فاصله ها را
|
|
|
|
|
در این روز و در این باران
در این الطاف بی پایان
شدم غرق و نمیدانم
چگونه شکر آن گویم
|
|
|
|
|
دل ما را به دست داری،که می باشم ز توگریان
اگر سوز دلم بینی، ز سوزش می شوی گریان
ه
|
|
|
|
|
هرکس که دلش سوخت جانش سوزد
|
|
|
|
|
جمع بندی توصیفی از جنون عشق که تا حال شنیده بودم .
|
|
|
|
|
سلطان قلبم وبودی و شعرم همیشه
درباغ عشقت کرددل یک عمر ریشه
من بودم ودلشوره های
|
|
|
|
|
این همه عشق و دوست داشتن
پیشکش قلب مهربانت
|
|
|
|
|
یک عمرزدم پرسه ازاین باغ به آن راغ/
طاووس نگشتم پَـرِآقی نگرفتم
|
|
|
|
|
یعسوب دینی یا علی هر جا زبانزد نام تو
|
|
|
|
|
دلم میخواد بــازم وضو بگیرم
|
|
|
|
|
تو مضرب تمامی نُت های عالمی ...
|
|
|
|
|
من همچو پروانه چرخیدم دور او*...
|
|
|
|
|
ای بانوی قصه های رفتن ...نبودنت انگار دور نیست ...همین جاست
|
|
|
|
|
گفت دانشجویی؟
گفتم آره.
گفت چی میخونی
گفتم پرستاری،
گفت عه! آفرین. پس همکاریم
(میگفت من الان
|
|
|
|
|
خانه ات ویران ای که ، خانه ام ویران کردی
|
|
|
|
|
چه خوش ست غم دشمن خویشم
که خوش بود از غم خویشم
نگر بدین دل آکنده از گناهم
که پر شد فزو
|
|
|
|
|
خواهرم تاج سرم با تو چه آرامم من
|
|
|
|
|
به دلم هست که درخانه ای ازگل باشم
|
|
|
|
|
شاهبیت رُخِ تو شعر، نه قاتل شده است...
|
|
|
|
|
کرد دعایی مستمندی از نیاز
|
|
|
|
|
در عصر موسی تاجری بود نیکخواه
|
|
|
|
|
پاره کن ابر سیاهی که مرا بلعیده
نکند از دل درگیر تبم ترسیدی
|
|
|
|
|
دختری قربانی احساس شد
قاتلش خشم پدر با داس شد
|
|
|
|
|
من دعا میخوانم تا نیاید باران
|
|
|
|
|
نمی خواند دیگر چکاوک
نمی کشد نسیم پَر
|
|
|
|
|
جهانم را نمیبینی...
که بی تو پر شد از خالی...
که بی تو تا فلک پیچید...
صدای عشق پوشالی...
|
|
|
|
|
سر تا پایم خلاصه شده است از مشتی خاک ...
|
|
|
|
|
آه دل..دوبیتی های های اجتماعی باباباقر540.
ما که ندیدیم به دل یک صفا
ما چه کنیم تاکه شویم هم
|
|
|
|
|
حملهء یک میلِ سرکش، با سلاحِ نازِ چشم
چون طلوعِ یک هوس، از چاکِ یک پیراهنی!
|
|
|
|
|
اين نكته کن نشان، حسن از من نشان ببین
افعال دست من، سراسر در این جهان ببین
افعال
|
|
|
|
|
چه دوری و غریبی با من ای دوست
|
|
|
|
|
سلام ای اونکه تا دیروز، با من، همنشین بودی
سلام ای اونکه تو، شک کردَنام، تنها! یقین بودی
|
|
|
|
|
من و یک پنجره و تابش امّید به من
|
|
|
|
|
باغ آرزوهایم
برگ درختانش
کم کم ،
خشک میگردند و
ریز ریز،
میریزند....
|
|
|
|
|
این قصهٔ تلخِ من در گوشِ دلِ سنگ گو
|
|
|
|
|
دنیای کودکی ،
اگرچه جهانی ست کوچک
ولی پُرست از مرام های بزرگ
|
|
|
|
|
در این شهر و در این غربت گه ادوار،
همه با هم غریبه و
همه باهم قهرند،
همه هم کر شده اند در این بی
|
|
|
|
|
تابِ آن خنجر ڪہ بر ما دوست زد دشوار شد...!
|
|
|
|
|
کاسه ی صبرم زتو لبریز شد
طاق فروپاشی ی پرویز شد
|
|
|
|
|
روی خطی از خون صدای ناله های زنان ده شنیده می شود
|
|
|
|
|
منو شبهای تنهاییّ و بُغضی که فرو بُردم
منو آتیش غم هایی که از دوریِّ تو خوردم
دارم اینجا، توتنهایی
|
|
|
|
|
!! تکبر(حسد یا ضعف درون؟)!!
|
|
|
|
|
سپیده رفته
تو را چه شده است نازنین ؟
چرا مویه می کنی
چرا شعارِ کپک زده
واگویه می کنی
|
|
|
|
|
تودل انگیزترین شعرِجهانی
شبنمِ رویِ گُلی، آبِ پاکی وروانی
|
|
|
|
|
صدایت یک سونامی سازه استاد
|
|
|
|
|
شاهد بزم حضورت در شبستانها شدیم
|
|
|
|
|
هرشبِ این عمر با رویای چشمت خرج شد...
|
|
|
|
|
بلور اشک مرا خنده، گاه می شکند
غرور شبنم شب را پگاه می شکند
|
|
|
|
|
غزل فارسی عربی/ سختی عشق / عشق به خدا/
|
|
|
|
|
رها کن منشا سرگشتگی را
رها کن این همه وابستگی را ...
|
|
|
|
|
گاهی که قدح خالیست ، پر باش که جامی است
|
|
|
|
|
شط جنون
اندکی از سیب لبخندت بما هم می دهی؟
وز کباب گرم دلبندت بما هم می دهی؟
روی آتشدان شیدای
|
|
|
|
|
من از اوهام شما
هیچ ناخنکی حتی به ارث هم نبرده ام
داشته های من همین ها بوده
دل صد پاره از تیپای ز
|
|
|
|
|
امیددار که ایام غم نماند هرگز......
|
|
|
|
|
تو را میخواهم از جانم از آن قعر اتمهایم
تو را من دوست می دارم بکن قدری مدارایم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |