چهارشنبه ۲۳ آبان
غرور شیرین شعری از مرتضی سلیمی
از دفتر نانوشته ها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳ شماره ثبت ۸۶۴۹۳
بازدید : ۳۹۳ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب مرتضی سلیمی
|
زندگی غم دارد میشود هی تکرار
روزها پی در پی، نصف شبها بیدار
بر بساطِ یک زن سایه ای میرقصد
روبروی آتش پشت یک آب انبار
دختری خوابیده در کنار مادر
خشک شد پاهایش بر زمین نم دار
پاک کرد اشکش را با غروری شیرین
در گلو بغض اما می کند هی اصرار
شاخه ای میلرزد در دلش ترسیده
از صدای باد و زوزه هایش هربار
من دعا میخوانم تا نیاید باران
با تو هستم خالق با تو هستم دادار
فاصله بین ما شیشه و دیوار است
در نظر ناچیز و در حقیقت بسیار
کاش پتکی بودم تا همه خشمم را
ضربه ای میکردم بر سر این دیوار
با دو میخ کوتاه پایم اما گیر است
به تهِ گلدانی در دکان سمسار
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم از لطف شما برقرار باشید🙏🙏🙏 | |
|
درود زیبا طبع شماست ممنون🙏🙏🙏 | |
|
درود راجی عزیز عالی طبع شعر پسند شماست ممنونم🌹🌹🙏🙏 | |
|
درود علی طبع شعر دوست شماست سپاس از لطفتون🙏🙏🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد