چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ دلبر خیالی شاعر رامینه خوشنام
|
|
آرزوی هفت سالگی ام داشتن طوطی سخن گو بود
|
|
|
|
|
بیشتر از لباس کوردی به تو
پیراهن چهار خونه به پدر
شال قرمز به مادر
دامن پلیسه دار به من
بیشتر از
|
|
|
|
|
گفت دانشجویی؟
گفتم آره.
گفت چی میخونی
گفتم پرستاری،
گفت عه! آفرین. پس همکاریم
(میگفت من الان
|
|
|
|
|
جانم شانس را میبینی،،،
یه معشوقه میاد میشه فروغ برای پرویز
آیدا برای شاملو....
شاخه نبات برای
|
|
|
|
|
میدونی دلبررر...
من یه کنج خلوت دلبرونه دارم
وقتي داشتم درستش میکردم به این فکر میکردم که بلاخره
|
|
|
|
|
یکی ک تو این روزای بخش سخت کروناییی کنارمون باشه
مراقبمون باشه...
روحیه بده..
بهمون بگه پرستار
|
|
|
|
|
میدونی
دلبر...
داشتم خوابتو میدیدم،
یهو با صدای مامان بیدار شدم..
خاطرات پارسال،همین روزا مثل
|
|
|
|
|
دلبرم...خودت همیشه میگفتی،بغل و بوسه ی عاشقانه سیستم ایمنی بدن رو تقویت میکنه...
بیمارم
به مراقب
|
|
|
|
|
در بد زمانه ای عاشق شدم.... زمانه ای ک بوسه و بغل را قد غن کردن... عشق روزهای کروناییی من تو را باید
|
|
|