سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ صليب رنج شاعر مسيحا الهیاری
|
|
چشمهایم کو چه کسی بود صدا زد تو...
|
|
|
|
|
من از تو آغاز میشوم ای ابتدای همه
|
|
|
|
|
" دهانم عطر سوسن میدهد در حیرتم من
که لب های تو را تنها شبی در خواب بوسیدم
دلم را دست هر کس میده
|
|
|
|
|
قبل از طلوع چهره مکن عاری از نقاب
ترسم نماز جهانی قضا شود
|
|
|
|
|
یلدا شق القمر نیست فقط باید یک نخ بیشتر در هوایت دود کنم
|
|
|
|
|
من فریاد یتیمی بودم که هیچ حنجره ای پدرم نشد "
|
|
|
|
|
بیا تا برایت بگویم تا چه اندازه تنهایی من بزرگ است "
|
|
|
|
|
ماندم هفت میلیارد آدم دارند راحت بدون تو زندگی میکنند ...
مرا چه شده ?
|
|
|
|
|
به صحرا شدم درد باریده بود....
|
|
|
|
|
هیک کس تنهایی را نفهمیده فقط لمس کرد و رفت
|
|
|
|
|
تو که باشی آسمان مقیاسی از لبخند توست
|
|
|
|
|
شعر بی تو سربار است در انجمن ذهنم
|
|
|
|
|
به صحرا شدم عشق باریده بود
|
|
|
|
|
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
|
|
|
|
|
حال همه ما خوب است فقط دو متر فاصله الزامیست
|
|
|
|
|
لعنت به جاده ها لعنت به هر چه ساک است
لعنت به قطار ......
|
|
|
|
|
پاییز باشد .باران هم .دلتنگی نیاید چه کند
|
|
|
|
|
شالگردنت هنوز دارد میلرزد
|
|
|
|
|
هیچ کس شبیه خودش نیست. ...بماند
|
|
|
|
|
پائیز پیری زود رس بهار است
|
|
|
|
|
در شهر کورها دیدن جرم است ...استاد پناهی
|
|
|
|
|
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد .....این
|
|
|
|
|
این شاید آخرین شعرشاید آخرین من
شاید آخرین طلوع سبزینگی بهار باشد
مهم نیست
مهم همین است که من
|
|
|
|
|
"من خواب دیده ام کسی میآید
کسی که مثل هیچکس نیست"
|
|
|
|
|
"درد دارم خوردن خون جگر بی فایدست
حجم اندوه مرا حتی سفر بی فایدست
آه در شهری که از نامردمی ها پر
|
|
|
|
|
پر از درد پر از هیچ
چه کسی بود گفت وقتی درد به اوج میرسد آنگاه خنده آغاز میشود. ..
|
|
|
|
|
مانا که باشی چوپانان خسته صحرا اندوهت را ترانه می سازند
وتو مدام قد میکشی در سینه نی و هی هی چوپان
|
|
|
|
|
در تو خاکستر شدم تا ققنوس باورت باشم
|
|
|
|
|
پلنگ از ماه و ماه از چشمهایش خواب میافتد
تو را هر کس که میبیند دهانش آب میافتد
نفس در سینه ام بال
|
|
|
|
|
منتظرت میمانم در شام آخر
نه اینکه امیدی به آمدنت باشد نه......
من از آنسوی انتظار میآیم
|
|
|
|
|
کاش خورشید همیشه پشت ابر بماند و گرنه تیشه میزند به همه پاکدامنی که پشت الوهیت مصنوعیت ساختی ......
|
|
|
|
|
کوهها نامت را ازبر شدند تا مرا مبیند انعکاس میابد در کوهستان نامت
|
|
|
|
|
ما که ره رفتنی به کوی دوست نداریم. تو میروی به سلامت سلام ما برسان
|
|
|
|
|
گر ز دریا قطره ای هم کم شود
مرغ بوتیمار سینه اش پر غم شود
|
|
|
|
|
چندیست که لبخند تو را سیر ندیدم
یک بار دگر جان مسیحا بگو سیب
|
|
|
|
|
هیچ کس شبیه تو نشد حتی خودت
بیچاره من.....
|
|
|
|
|
تو عاشق نبودی
شاید هم من زودتر شاعر شدم
|
|
|
|
|
این صدای مرگ است که میشنوید خانه و زندگی خود را ترک و به مرگ پناه ببرید
|
|
|
|
|
دلتنگی شق القمر نیست
همین که توی اتاقت باشی و خاطره یه خیابان خیس از ذهنت بگذره یعنی دلتنگی
|
|
|
|
|
گاهی وقتا نمیشه وقتی نمیشه نمیشه دیگه
|
|
|
|
|
هنوز میترسم از روزی که سهم مان از هم تنها یک جمله باشد....
یادش بخیر
|
|
|
|
|
ویرایشی بر غزل قدیمی ام استقبال ردیف استادم میدری .....
|
|
|
|
|
پارانتز باز من دریا ندارم
برای زندگی فردا ندارم
اناری سرخ دارم آی مردم
پارنتز بسته من سارا ندا
|
|
|
|
|
دلهایم درد میکنند نخند
این روزها همش دو دلم
دوستم داشت
دوستم نداشت
دوستم داره
دوستم نداره
|
|
|
|
|
گاهی چقدر زود دیر میشود."
تقدیم به استاد استکی با مرام
|
|
|
|
|
آیا کسی هست مرا یاری کند....
کوفه
چقدر شهر ساکتی شده
تا یادم میاید
الثارات الحسین
|
|
|
|
|
سلام و تسلیت ماه شق القمر زمین سپاسگذارم از مدیر سایت برای همه مرام اش و با تقدیم این شعربه ایشان ام
|
|
|
|
|
اول دهانت را ميدوزند بعد ميگويند چرا لال شدي ...
|
|
|
|
|
بلاخره تمام شد
دلهره نبودنهايت ....
نگاه كن چقدر بوي مرگ گرفته دامن نفسهايم را ...
چه لحظه با شك
|
|
|
|
|
بانوي خيالي تو دنياي من بودي از هزاره هاي دور
وقتي سينگ هي چشم بادامي با كريستف كلمب هراسان د
|
|
|
|
|
دارم سرگيجه ميگيرم از اين همه تكرار
كاش ترمز احتياط داشت چرخ فلك
تا با اشاره دستي چرخهاي سمج زن
|
|
|
|
|
برو خيالي نيست ....همين كه بخندي حتي در آغوش ديگري ...راضيم ميفهمي.
|
|
|
|
|
بماني ميكشند بروي ميميري چه جبر مختارانه ايست زندگي .....
|
|
|
|
|
حسين براي نجنگيدن مي جنگيد ....
|
|
|
|
|
نابيها مهمان من به صرف شام به يمن مديران جديد سايت
|
|
|
|
|
پدرم فقيرم سكه را به صندوق صدقات نيا نداخت ميترسيد عمرش دراز شود !!!
|
|
|
|
|
دست اش در دستان تو و دلش با ديگري تاجر زرنگ...
|
|
|
|
|
كاش بهانه رفتنت نخواستن من بود نه خواستن ديگري ...
|
|
|
|
|
درختي خشكم . نميدانم منتظر بهارباشم ياتبر...
|
|
|
|
|
از چشمانت كوفه كوفه بي وفايي ميبارد ....
من تشنه مهرباني ام...
|
|
|
|
|
كاش همه زندگي ام خوابي بود بي تعبير
|
|
|
|
|
مي ترسم از روزي كه سهم مان از هم تنها يك جمله باشد .يادش بخير مسيحا
|
|
|
|
|
بي قبله ابروانت نمازهايم قضا ميشوند ...
الله اكبر
|
|
|
|
|
انا الله و انا اليه راجعون
|
|
|
|
|
به عروسي در آغوش مرگ خوش آمدين
|
|
|
|
|
مرا به خاطره ها نه به خاطر بسپار...."
|
|
|
|
|
گاهي دلم براي خودم تنگ ميشود ...
|
|
|
|
|
وقتي همه قصه ها سرنوشت بي خانماني كلاغ را رقم ميزنند ...بي قصه ميخوابم من شب بخير...
|
|
|
|
|
انقدر سرد شدم كه از دهانتان افتادم !!!!!!!!!!!!!!
|
|
|
مجموع ۹۵ پست فعال در ۲ صفحه |