پس از مدتها با خواندن غزلی الهامی شد از استاد فرجی تا استقبال به بیتی این غزل را تازه و گرم تقدیم مدیران و اهالی کوی ناب کنم .
دردم این است که درمان شده باشی جایی
همدم سفره دونان شده باشی جایی
ساده ای چون نفس شاپرک رویایم
دل ز کف داده و حیران شده باشی جایی
نام من خاطره کهنه ذهنت بشود
پشت یک پنجره باران شده باشی جایی
بی تو صیاد به آهوی دلم زخم زده میترسم
ضامن شاه خراسان شده باشی جایی. ...
ماه من طایفه روزه بگیران چه کنند ؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی "
بی تو من دهکده ای رو به زوالم نکند
ساکن شهرک تهران شده باشی جایی
خسته ام خودم را روی صندلی مچاله میکنم
کاش دلتنگی کوچک بود اندازه این ته سیگاری تا هر وقت کم آوردی
له اش میکرد و از پنجره اتاقت پرت می کردی توی خیابان
لحظاتی بعد پلیس جسد مردی را که از طبقه سوم آپارتمانش
به خیابان سقوط کرده بود را پیدا کرد
در گزارش پلیس آمده بود تنها سه قطره خون در روی محل سقوط بود
و سگ ولگردی که مدام در محل زوزه میکشید
پلیس در اتاق مرد تنها سیگاری نیمه تمام با کتابی به نام سه قطره خون پیدا کرد
درود برمسیحای عزیز
چقدرزیبابود
اول صبحی شعری زبباوبااحساس وعمیق خواندم
مثل همیشه عالی بود
قلم توانمندی داری ان شاالله که موفق ترباشی