سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 29 اسفند 1402
  • روز ملي شدن صنعت نفت ايران، 1329 هـ ش
10 رمضان 1445
  • وفات حضرت خديجه سلام الله عليها، 3 سال قبل از هجرت
Tuesday 19 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    سه شنبه ۲۹ اسفند

    کمی تا قسمتی نداشتنت

    شعری از

    مسيحا الهیاری

    از دفتر صليب رنج نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۰۶ شماره ثبت ۹۲۳۸۹
      بازدید : ۵۰۸   |    نظرات : ۴۶

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مسيحا الهیاری
    آخرین اشعار ناب مسيحا الهیاری

    غروب بود با میوه های کال دلتنگی اش 
    سیگار را نیمه سوخته رها کردم
    سکوت تلخی درون اتاقم خزید
    آهی کمی تا قسمتیعمیق کشیدم بی آن که قفسه سینه ام تکان بخورد
    نداشتنت را بغل کردم و آرام سمت پنجره رفتم 
    انگار باران تکمیل دلتنگیست 
    نم نم باران روی شیشه های غبار گرفته اتاقم جانم میدادند
    از پله ها پایین خزیدم 
    پیاده رو کمی تا قسمتی خلوت بود 
    نداشتنت را زمین گذاشتم دیگر آنقدر سنگین و بزرگ شده بودی که کنارم راه بروی 
    دستت را گرفتم راه افتادیم برگ های کمی تا قسمتی زرد زیر پای من و نداشتنت له میشد 
    هوا کمی سوز داشت
    پالتوی سیاه بلندم را روی دوشت انداختم 
    اگر سرما میخوردی جواب خاطراتم را کی میدا د
    مثل وقتهایی که انگار زمان میان طیفی از امواج کمی تا قسمتی توهم زا  گم شود 
    ناگهان رسیدیم جلوی پارکی که عمری با کاشی های کمی تا قسمتی رنگ و رو رفته اش خاطره داشتیم 
    آدمها انگار از میان مان میگذاشتند 
    انگار نه انگار دو نفر آدم تا قسمتی جدی دارند رد میشوند 
    سکوت را دوست نداشتم
    گفتم نمیخوای چیزی بگی 
    و احساس کردم دکه وسط پارک که چای دارچین  مشهور بود را نشان دادی 
    از اولش کم حرف و با حجب و حیا بودی 
    ....سلام آقا خالق دو تا چای دارچین کمی تا قسمتی لب سوز لطفا
    نگاه حیرت  زده ای به رویم انداخت 
    آقا مسیحا مطمئنی دو تا 
    گفتم شک داری ....یهو یادم افتاد او که قادر به دیدن نداشتن تو نیست
    لبخند کمی تا قسمتی جدی کردم و گفتم بله دو تا  
    روی نیمکت چوبی پشت میز زیر آلاچیق  نشستیم 
    پیر مرد چایی را آورد و هر دو تا را مقابل من گذاشت 
    خودم چای را گذاشتم جلو تو
    گفتم سردت نیست ?
    بخور که گرم بشیم
    این ا لین بار بود با نداشتنت بیرون میرفتیم
    چای را خوردیم رنگت سرخ شده بود 
    انگار کمی تا قسمتی جدی سردت شده بود 
    پالتو را دور پیچیدم 
    چند نفر داشتند هاج و واج ما را نگاه میکردند  
    آخه من با تیشرت نازک 
    داشتم پالتو پشمی خودم را   روی صندلی خالی روبرو راست و ریز میکردم 
    لحظه ای بعد حساب چایی ها را دادم 
    پیرمرد گفت چرا این یکی را نخوردی 
    راستش بهم برخورد
    نداشتنت به این بزرگی را کسی نمیدی
    بدون اینکه جواب بدم دستت را گرفتم و قدم زنان سمت خانه راه افتادیم
    آدمها تا میدیدن دستم را رو هوا گرفتم و با خودم حرف میزنم 
    انگار کمی تا قسمتی جدی دلشون برام میسوخت .نکنه روانی شدم
    مقابل خانه رسیدیم دوباره بغلت کردم  و از پله ها بالا رفتیم 
    موها کمی خیس بود خشک کردم 
    و آرام  تو در جایت میان دفتر شعرم گذاشتم 
    آنقدر خسته بودی که زود خوابیدی
    باز من ماندم حتی بدون نداشتنت 
    نداشتن سرد بود دفتر را بستم 
    انگار لحافی کمی تا قسمتی جدی رویت کشیدن خمیازه ای کشیدی 
    و باز من ماندم و سیگار و خیالت. ...........
    آه
    میبینی هفت میلیارد آدم دارند بدون تو راحت زندگی میکنن
    آنوقت من کمی تا قسمتی تنها با نداشتنت 
    آب میشوم کم کم 
     
    ۱۶
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
    درود مسیحای عزیز
    بسیار زیبا و دلنشین بود
    خیال انگیز
    سرشار از احساس
    از خوانش آن مسرور شدم
    دستمریزاد
    موفق باشی خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۲
    سلام استاد سپاسسسسسسسسس برای حضور عارفانه ات
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۰۰
    درود بر تو برادر سبزم مسيحاي عزيز
    قلم سبزت هماره مانا باشد
    حق نگه دارت خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۲
    سلام امیر ممنون که هستی
    راستش با تخلصت مشکل دارم چرا اعتراض تو یک عاشقی و اعتراض دلیل سد راه نور است ....تخلص تو باید باشد .....آیت
    ارسال پاسخ
    محمد راد
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۱۲
    خیلی زیباست
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۲
    سلام آقای راد خوش آمدی
    ارسال پاسخ
    سعید صادقی (بینا)
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۵۲
    چقدر زیبا بود مسیحا جان خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۲
    سلام سعید ممنون
    ارسال پاسخ
    رسول علی محمدی
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۴
    سلام مسیحای عزیز
    زیبا بود و دلنشین با تصویر سازی عالی
    و این باران چه ها درخود دارد و
    نداشتنت را بغل کردم و آرام سمت پنجره رفتم
    انگار باران تکمیل دلتنگیست
    ماناباشید وبتابید به مهر عشق و شور و شعر خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۵
    سلام استاد افتخار دادین سپاسگذارم
    ارسال پاسخ
    مریم کاسیانی
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
    نداشتنت را زمین گذاشتم دیگر آنقدر سنگین و بزرگ شده بودی که کنارم راه بروی ....
    عرض سلام و احترام🌹
    انقدر قشنگ و بادقت به تصویر کشیدی که وقت خوندن ادم احساس میکنه داره میبینه همه ی سپید رو مثل یک فیلم
    آفرین ازین همه احساس و یکرنگی👏👏👏👏
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۷
    سلام از نظر لطفتان ممنونم
    ارسال پاسخ
    آرمان پرناک
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
    سلام و درود بر شما
    خیلی زیبا و پر احساس بود
    پاینده باد طبع لطیفتان
    خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۴۴
    سلام سپاسسسسسسسسس از لطف بی کرانتان
    ارسال پاسخ
    آرمان پرناک
    آرمان پرناک
    پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۵۶
    درود مجدد استاد الهیاری عزیز
    این سروده و سروده سلام تان بدجور به دلم نشسته. از خوانش مجدد آن ها لذت بردم. واقعا این احساس تنهایی و دلتنگی رو میشه حس کرد
    در پناه حق باشید
    خندانک خندانک خندانک
    الهام امریاس
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۶
    درود استاد مسیحای گرامی

    حرف به حرفش را گریستم

    فراتر از تعاریف و تمجید بود


    بسیار بر جگرم چنگ انداخت


    قلمت متعالی وحالت همیشه خوب خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵
    از مادرم پرسیدم این کیست که که روی ابدیت راه میرود
    وتاج عشق بر سر دارد و در میان جامه های عروسی بی عشق پوسیده ?
    ارسال پاسخ
    الهام امریاس
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۷
    درود استاد مسیحای گرامی

    حرف به حرفش را گریستم

    فراتر از تعاریف و تمجید بود

    بسیار بر جگرم چنگ انداخت


    قلمت متعالی وحالت همیشه خوب خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۳
    دعا میکنم آرامش حقیقی واجب الوجود پیکره آوازت باشد .
    ارسال پاسخ
    پریسا مصلح
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۲۰
    درود دست مریزاد خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۲
    ممنون بانو
    ارسال پاسخ
    مجتبی شفیعی (شاهرخ)
    پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۰۱
    مسیحای عزیز
    افرین دوست خوبم
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۹
    سلام شاهرخ ......خودت نیستی .کجایی رفیق. ....
    ارسال پاسخ
    اعظم قارلقی
    پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۳۸
    سلام جناب مسیحای عزیز
    منو یادِ دل نوشته های همسرم، اون زمانی که خیلی خیلی خیلی عاشقم بود انداختید
    هر چی میومدن خواستگاری، جواب من منفی بود.
    یه طایفه و هر چی دوست و آشنا داشتن سالهای سال میومدن اصرار میکردن و ازش تعریف میکردن،
    ولی فایده ای نداشت.
    یادمه شبِ حنابندونِ داداشم، دو تا دفترِ خاطرات شو داد زن عموش برام آورد!!!
    انقد قشنگ بودن که تا صب نخوابیدم و همه رو خوندم
    فرداشم دادم دخترخالم که اونم هر دو تا شو نشست تا بعد از ظهر خوند!
    خلاصه مُخ مو زد...
    الانم خیلی خوشحاله

    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۸
    سلام اعظم بانو همیشه مثل یک کتیبه رمز آلود بوده برآیم نامت شعر هایت حضور ت همش احساس میکنم سالهاست همسایه بودیم ....شاید در عالم زر
    خوشحالم که خوشبختی

    ارسال پاسخ
    فرهاد شریف
    پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۰۲
    درودها
    قلمتان مانا جناب مسیحا
    تاثیرگذار بود خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۶
    سلام داداش فرهاد خوش آمدی
    ارسال پاسخ
    شریف شریفیان
    جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۰۲
    درد دل
    من جای درد های دلم درد می کند
    این زخم بی دوای دلم درد می کند
    از بس شنیده ام بلدم بهترم سرم
    زین حرف ها شکسته دلم درد می کند
    هر جا که خواستم که کمی درد دل کنم
    دیدم که جای درد دلم درد می کند
    از بس که گشته ام پی دل های با صفا
    پیدا نشد صفای دلم درد می کند
    بر هر در، دلی که زدم خسته بسته بود
    خالی ز آشناست که دلم درد می کند
    زخمیست دل به دوا احتیاج نیست
    تنها نه دل دوای دلم درد می کند
    خالق ز آب و گل دل من خلق کرده است
    بی حد فشرده آب و گلم درد می کند
    گفتم هزار بار شریف درد دل مکن
    من جای جای شعر دلم درد می کند
    سلام مسیحای مسیحایی
    کمی تاقسمتی
    نه نه بسیار به داشتنت افتخار میکنم
    مسیحا جان
    چه میکنی باواژه ها
    زیاد تر از قسمتی غرق در حال وهوای این تصویرم
    یا بهترش را بگویم نمایش نامه ی عاشقی هستم
    بی خود نیست
    که میگویند
    در یمنی پیش منی
    پیش منی در یمنی
    درود دوست ارجمند و هنر مندم خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۵
    سلام مولای
    من به مادرم آن روز گفتم که دیگر تمام شد
    گفتم همیشه پیش از آن که فکر کنی اتفاق می افتد
    و او که چنین صبور
    سنگین
    واستوار قدم بر میدارد
    چگونه میتوان به او فرمان ایست داد.

    استاد دیشب میان خلسه ای بارانی در گرگ و میش کوهها چهره ات را دیدم داشتی ابرها را آب و جارو میکردی و لبخندی روی لبت محیا میشد .سلامت کردم
    باران گرفت ....
    تعبیرش چیست یا مولا .....
    ارسال پاسخ
    رامینه خوشنام
    جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۰
    درود جناب مسیحا
    چقدر قشنگ و شور انگیز بود
    خیلی دوسش داشتم لذت بردم از خوندنش،
    فوق العاده بود🙏🌹
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۱
    سلام رامینه
    چقدر اسم آسمانی
    من سردم هست سلام ای شب معصوم
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۸
    سلام مسیحای جان
    لطیف و با احساس زیبا و ارام
    مثل همیشه جاندار
    افرین خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۹
    سلام ...کمی تا قسمتی نامرد.من این همه نگران بودم از همه سوال کردم پیام خصوصی و شماره واتساب وووو انگار نه انگار
    من آرزوم است یک نفر در عمرم همین‌قدر نگرانم شود ولی تو انگار .....
    بی خیال سهم این است
    سهم من آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد
    سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید
    دست هایت را دوست دارم ......ف
    باشه تنها یک یا دو شعر مانده از صلیب رنج من هم میرم آنوقت هی بنشین که مسیحا بیاد صبر کن....
    ارسال پاسخ
    فاطمه کیانی(میترا)
    شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۹
    عالی بود قلتان رقصان دلنشین بود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
    سلام دلتان نورانی
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
    سلام دلتان نورانی
    ارسال پاسخ
    سارا وطن زاده  ( بوتیمار)
    شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۲۶
    مسیحای عزیز لذت بخش بود و
    منتظر به تصویر کشیدن قلمت بر قامت یاری حقیقی هستم. خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
    دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهم شد میدانم
    و پرستو ها در گودی انگشتانم تخم خواهند گذاشت.

    ممنونم خندانک
    سارا وطن زاده  ( بوتیمار)
    سارا وطن زاده ( بوتیمار)
    شنبه ۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۱۸
    موفق باشی خندانک
    ارسال پاسخ
    فرانک برادران تخلص فاخته
    پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۴۸
    ز ی ب ا بود خندانک
    فرانک برادران تخلص فاخته
    يکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۰۰
    سلام مسیحای جان زیبا بود سالم وتندرست باشید خندانک
    حسین رضایی
    يکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹ ۰۴:۱۶
    👌👌 خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۳۴
    درود استاد
    نوشتتون قشنگ بود
    نام دفترتون هم خیلی خیلی به چشمم آشناست
    صلیب رنج ؛ انگار ما به دنیا اومدیم مصلوب بشیم بعدش مثل عیسی مسیح زنده بشیم خندانک خندانک خندانک خندانک
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۴
    ما بدین دم نز پی مکنت و مال آمده ایم
    از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
    رهرو منزل عشقیم و به سر حد جنون
    بهر اقلیم وجود این همه راه آمده ایم .

    ممنون
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
    موها کمی خیس بود خشک کردم
    و آرام تو در جایت میان دفتر شعرم گذاشتم
    آنقدر خسته بودی که زود خوابیدی
    باز من ماندم حتی بدون نداشتنت
    نداشتن سرد بود دفتر را بستم


    درود بی نهایت به شما 🌹🌹🌹

    جناب مسیحای کلام و واژه ها🌹🌹

    بی نهایت زیبا بود و روان و دلنشین 🌹

    یک آدم خیالی رو قشنگ به تصویر کشیدید 🌹🌹🌹

    بسیار لذت بردم 🌹🌹

    قلمتان سبز و چامه ها یتان جاودان 🌹
    مسيحا الهیاری
    مسيحا الهیاری
    چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۰۹
    سلام سپاس از لطفتان ممنونم
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0