این این شعر نیست
اتمام حجت جاودانگی عشقیست که پای صلیب دفن کردی
یهودا ....
و تو لازاروس
من موعود زنده ابدیتم در ملکی دیگر
بر خیز آهای با توام
بر خیز تا سرود پاکدامنی مریم مجدلیه را به حریم سرود مقدس زمان آواز سر دهیم
زمان بی وقفه همان است که بود
دیروز خالیست در ذهن بچه ها
هر لحظه حقیقتی بر صلیب کشیده میشود
این شام آخر بود از من هستم او تا همین فراسو
هیس. ...
چه کسی یاری خواست. ..
فردا قداست باران راز ابرها ی تردید به دار میکشند
من کربلا را هزار بار دوره کرده ام
مرا زخم مزن
من شکوه ضریح شکسته ام پر از ناله
از من عبور کن
همه چیز تفاله مغموم دیروز است
اتفاق تازه ای نیست جز بلغور شاعرکانی که خدا را بالاتر از ابرها تصور نتوان ند. ..
نگاه کن زمین محکوم به ابدیتی فانییست
راه منم عشق منم و جاودانگی که تو نشناخته به بادش دادی
آیا کسی هست که مرا دوست داشته باشد
دلم برای زنده شدنی در نگاه پر ابهت عشقی جاودانه له له میزند
تو عشق را سر کیسه کردی ....
آی هیچ وقت نیامده
من جای هر دوی مان به روی صلیب میروم
من با تو زنده خواهم شد ای شکوه شبهای بی ماه
ای من بی من ........
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد