دیگر دیر شده دستانمان بوی خاک گرفته
وخوابهایمان بدهکار توهمی کودکانه است
من بدون تو پیامبری بی رسالتم که همه تقدسش را در دستان تو جا گذاشته
با موبدانمعبد ریا دست نده
انگشتانت را برآیم نگهدار
من روزی در نگاه تو مبعوث میشوم
گیرم بار همه بلاتکلیفی این هبوط را به گردن گرفتم
در ازدحام این همه واژه های تو خالی چه کنیم
کدام حوری چشم چران اینگونه بر تارک باورمان چشمک زده
که اینگونه پشت تپه های عشق تمرین خیانت میکنیم
هیچکس به پایت نمی نشیند
قلبت پیشکش...
من در آخرین نقطه تبانی زمین و آسمان گیر افتادم
درست در نقطه اتصال تیرکهایی که صلیب را بر هم وصله میکنند
از خدا حرف می زنیم وبعد...
کفشهای شیطان را جفت میکنیم
هیچ کس شبیه خودش نیست
مذبوحانه شعر سکر آور تنها تو را زمزمه میکنیم
شبانه قلب هزاران جز او را غسل تعمید میدهیم
حتی حالمان از خودمان به هم نمیخورد عجیب نیست
هیچکس بر مدار صفر درجه فارنهایت آدم نیست
قصه قصه دانستن نیست
قصه قصه تفاله های بی سر انجام حرفهایست که شب از گفتنش چندشمان میشود
قلبی که تو داری دوست نمیدارد
تنها صدایت میان جیغ های زنان پاک ...
به باتلاق شهوت شیرژه میزند
تمام شد
نگاه کن نتوانستی کاری بکنی
کاش حداقل جرات داشتی فریاد میزدی تو نگهبان قمارخانه های هستی که عشق قمار میکنند
اما دیگر دیر شده عشق به ما نمیاید
ما دستانمان بوی خاک گرفته
بیا دستانمان را در خاک بکاریم کسی چه میداند شاید فروغ راست
فردا دستانمان سبز میشود
ولبهایمان بی دروغ فریاد میزند آهای دستان را دوست دارم
دارد برف میبارد
تا بهار به درود
منتظر باش .........من عاشق خواهم شد .......
به شعر ناب خوش برگشتید
ایام سوکواری مولای متقیان
حضرت علی علیه السلام تسلیت
طاعات و عبادات قبول
التماس دعای فراوان دارم