خواب دیدم شبی چرخ زمان برگشته
فلک از سیطره کون و مکان برگشت
لشکر حق به پهنای زمین خیمه زده
نفس فلسفه از شرم جهان برگشته
بچه ها شاد در گوش خدا میگفتند
آب آورده عمو شیر ژیان برگشته
شمر تا دید که عباس دو بازو دارد
همچنان شب زدگان نعره زنان برگشته
پر شده هلهله در خیمه لیلای عروس
اکبر از جنگ و جفا تازه جوان برگشته
عمه تا شانه در آغوش برادر انداخت
گوییا بر بدنش تاب و توان برگشته
اصغر این بار در آغوش رباب خندان است
شیر بر سینه مادر به گمان برگشته
حرمله تیر برانداخت به آهوی ختن
تیر با اذن خدا توی کمان برگشته
آب از شرم دگر روی کجا اندازد
سر زمین دوخته بر خاک روان برگشته
تا حسین دید که عباس به تن بازو داشت
گوییا بر بدنش تاب و توان برگشته
کربلا عطر گل و نرگس و ریحان میداد
ساک خود بسته از آن شهر خزان برگشته
هیچ کس جرات آتش زدن خیمه نداشت
عمه چون رعد به هر سو دوان برگشته
ناگهان چشم گشودم خدایا مددی
باز بر دشت بلا آه و فغان برگشته
آیینی بسیار زیبا و شورانگیز بود
متفاوت
اجرتان با بی بی دو عالم
تاسوعای حسینی تسلیت التماس دعای فراوان