الان درست حال مادر کر و لالی را دارم که در ازدحام جمعیت بچه اش از دستش رها شده
نترس برای ماندن نیامدم
آمدم با نفسی سرد سلامی برسانم بروم
بی وفا بود همین را به فلانی برسانم بروم
آمدم نیم نگاهی به نگاهش بکنم بعد برم
عاشقم بود همین را به زبانی برسانم بروم
آمدم تا که بداند شب و روزم شده مرگ
نعش این تازه جوان را به مکانی برسانم بروم
آرزویم همه این بود که وقت مردن
سر خود بر لب و زانوی نگاری برسانم بروم
این سیاهی که درون ام همه شب میگرید
کاش آواز بلندی به اذانی برسانم بروم
همه هستی من آیه تاریکی بود
کاش این بوسه به پهنای لبانی برسانم بروم
همه شهر غریبانه مرا مینگرند میدانم
کو ذلیلخا که رخ اش را به جوانی برسانم بروم
عاشقت بودم و بیچاره نفهمیدی تو
باید این قصه به آواز شبانی برسانم بروم
...
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تو را
با اشک دیده ز روی لبم شستشو دهم ..........
داد نزن جناب مرگ این همه ما دندون روجگرگذاشتیم نیامدی چند دقیقه هم روش تموم شد بریم