جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
🥀🥀
حالت چشم ونگاهت!بوی رفتن می دهد!
|
|
|
|
|
دلت بزرگ و صمیمی شبیه دریا بود
|
|
|
|
|
اعتراض
به جنایتکاری ها
علیه مسلمانان
|
|
|
|
|
برگها .....
زل زده اند به زمستان
شاید یک فرصت دیگر
برای تماشای این همه زیبایی ،
کافی ب
|
|
|
|
|
چقدر زندگی غم انگیز ست ....
|
|
|
|
|
گر نَبُوَد مِهر علی (ع) بر دلـت
آتـش سوزنـده بُوَد منزلـت
مهر علی
|
|
|
|
|
دریامهیب ووهم انگیز روانه تاکران های
خیال انگیز
|
|
|
|
|
زیباترین شعری که در عمرم شنیدم
باز باران است به ریتم کودکانه
|
|
|
|
|
هر کسی در این جهان شوق به چیزی دارد
|
|
|
|
|
میروم به سمت ناکجا آباد
به همانجا که خودت گفته ای بروم
|
|
|
|
|
با خود میجنگی تا تنها شوی
اما برای تنهایی باید بهایی داد بهایی سنگین به نام گذشته
|
|
|
|
|
ما را دوری تو ای یار میکشد
سم است که اندک و بسیار میکشد.
|
|
|
|
|
دوستم روزی به احوال پریش ....
|
|
|
|
|
مردی که پایبَندِ طریقِ مَجاز نیست
بر پیروی زِغیرِ حقیقت مُجاز نیست
درعرصه گاه،غیرت و مَردی بِ
|
|
|
|
|
من به آغاز روییدن گل
نزدیک ام تا بکارم
دانه ها را در خاک
وسپس روییدنشان را در گلدان
ما جدا افت
|
|
|
|
|
عاشقان را حال خوش دیدن به آخر شد محال
باشد ای جانا تو جانم را بگیر تا هست مجال
|
|
|
|
|
نگاهت می کنم هر لحظه هر بار
دلم را میبری ده بار و صد بار
دلم را زیر و رو کردی تو اینبار
دلم د
|
|
|
|
|
گر نباشم مست ، من روز و شب
هرگز نیابم من خودم را
|
|
|
|
|
قلبت پُر است
از ضَرَبانِ دوستتدارمهای مکرر،
-- برای من؛
که هرگز به زبان نیاوردهای!
|
|
|
|
|
گریه های بی دلیل این بار گریبانم گرفت
راست میگفت شور دل اخر یکی دستش گرفت
در میان آن همه حرف و س
|
|
|
|
|
گشته ام حیران وسرگردان دراین دنیای سرد
تاکجابایدروم آرامشی یابم زدرد
تاکنون این گونه حیران من نبود
|
|
|
|
|
عشق به تو بخدا معجزه هایی دارد
جمکرانت بخدا حال و هوایی دارد
|
|
|
|
|
ازپشت کدام
سایه ی محال
برذهنم...
|
|
|
|
|
ای آسمانی اَخترم ، پَروینِ من باش
من خُسروت خواهَم شُدَن ، شیرینِ من باش
|
|
|
|
|
دوست دارم که دهم دست به دستت چه کنم
یا که نوشم می و آن باده ی مستت چه کنم
چـون که اینجـاست کـرونا
|
|
|
|
|
دل اگر شیشه کنم ، جیوه زنم تنپوشم
|
|
|
|
|
هبوط :
افتادن از چشمان تو بود
|
|
|
|
|
یک نظر این گلستان بدون لاله را...
|
|
|
|
|
تا برود از یادم
آن چشمان خمار دلبر
|
|
|
|
|
گویی خوابم گویی بیدار * کاش نشوم زین خواب بیدار
|
|
|
|
|
به شب نشینی شعر حس جنون را بدهید...
|
|
|
|
|
بعد تو من تمام این زبان را تکه تکه کرده ام!
|
|
|
|
|
امروز هم خورشید
از میانِ پِلک های ابرها
در پشت بامِ کوه ها
غروب کرد؛
دیروز هم اینگونه بود
فردا
|
|
|
|
|
ما دو مجبور، دو مایوس، دو تا هم خانه
|
|
|
|
|
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور 1
هرکه با عشق نگاهم می کرد
دوستم بود، رفیقم، یاور
|
|
|
|
|
همه عالم به فدای تو و چشمان سیاهت
|
|
|
|
|
بـــی خـــبر از حـــال تـــوام
بــــی خـــبر از حــــال مـــنی
حـــتی اگـــر پیش کـــــسی
غــــ
|
|
|
|
|
عشق بازی در رکاب حق،به نام زینب است
از کدامین خم چنین باده به جام زینب است
|
|
|
|
|
دلم می خواهد
در صبحی بی تنش
از فضای باز بیابانهای ماهشهر
به پوچ دنیا بنگرم
و بعد از سالیان دری
|
|
|
|
|
به لطفِ خیالات ، گذر میکنم ..
|
|
|
|
|
در من کسی شبیه خود من زبانزد است
گاهی فرشته خوب
و گه گاه هم بد است
|
|
|
|
|
سالکان سرمست مینای علی
عارفان محو تماشای علی
مشق عشق عاشقان نام علی
|
|
|
|
|
مثه ماهی تنگ آب که غرق وهم دریا بود
مثه کولی شبگردی که فکر شام فردا بود
|
|
|
|
|
تا پایان زمستانم
قطره اشکی مانده
که سخت لجاجت می کند
با بغض پاییزی اش.
ولی اگر نباشی،
اگر سر
|
|
|
|
|
اي عجب از قدرت پروردگار
هر بشري را ، بنموده است كار
كار چو بر طبق رضا
|
|
|
|
|
من از ابتدای شروعت که ابتدای پایانم بود میترسیدم. من، بی تو –ای خاطرهی خوبِ قدیمی- شعر خواهم نوشت.
|
|
|
|
|
چندی پيش در بازديد از كشتی رافائل در خليج فارس
به صحنههای زيبايی در زير آب بر خوردم.
ماهیها در
|
|
|
|
|
به یکباره فرو ریخت دلم از طرز نگاهت
|
|
|
|
|
زین جهان هرچه ز نفس بگویم کم است
|
|
|
|
|
دهکده ای بود که مردمانش ...
|
|
|
|
|
من همیشه گفتم :
قوطی رنگ را بر دار
روی هر ظلمت وتا ریگی
مانده ز شب ،
رنگ شادی بکشیم ،
|
|
|
|
|
شدم شبیه دیوانه ای در بَند...
حَبس در سلول تیمارستان با سقف های بلند
پیراهنی سفید بر تن با طناب ها
|
|
|
|
|
اگر این گونه باشد عشق ؛ ......
|
|
|
|
|
دشمنیکردیواز
عشقگریزانبودی
|
|
|
|
|
بگویم شرح یارم تا بدانند
به انگشت در دهان آخر بمانند
کنم تعریف به آوای دو خط شعر
کزین پس راویان ا
|
|
|
|
|
میدونم هنوز دلت،، یه حسی به من داره
آرروته برگردی ، غرورت نمیزاره
شب های بی تو سحر میشه
یلدای بی
|
|
|
|
|
شعری طنز در رابطه با روز مرد
|
|
|
|
|
گوی زمین زه آفتاب دوباره احیاءشده است
|
|
|
|
|
حرف دل گویم تو را بنشین و صبری پیشه کن
گر نهال کوچکی تا میتوانی ریشه کن
|
|
|
|
|
ربنای عشق
در نمازم ربنای عشق هستی ای پدر
ابتدا و انتهای عشق هستی ای پدر
خنده ات بر جان وتن گ
|
|
|
|
|
زمستان در زمستانم بهاری در دلم نیست
|
|
|
|
|
این روزها که دلتنگِ توام،
حرف،هایم،
آبشارِ شعرند!
|
|
|
|
|
زندگی بی تو فقط، یکسره درد است، پدر
|
|
|
|
|
کسی مرا شکسته، و شکستنم عیان شده...
|
|
|
|
|
ماهِ من برکه چرا از تو خبـر می گیرد
اهوےِ دشت دلم را چه خطـر می گیرد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |