چهارشنبه ۷ آذر
|
دفاتر شعر ایمان اسماعیلی (راجی)
آخرین اشعار ناب ایمان اسماعیلی (راجی)
|
در کویری که درد می تابید
شاعری خسته جان قدم می زد
باز درگیر با خودش تا بغض
بین شعر و غزل قلم می زد
گاهی از واژه ها شکایت داشت
گاهی اما سری به غم می زد
چوب حسن صداقتش می خورد
در نگاهش کویر ، نم می زد
در مسیرش سرابی از آمال
سرنوشتش براو رقم می زد
چقدر زندگی غم انگیز ست
اینکه هردم، دم از کرم می زد
پشت سر سینه اش سپر اما
بوسه بر دامن ستم می زد
شاعری خسته جان که در این حین
خلوتش را غمش به هم می زد ....
ایمان اسماعیلی راجی
شعرهایم جاودانه خواهند شد
پیش تر از لطف اساتید محترم سپاسمندم.
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و ارادت استاد استکی عزیز ممنون از حضورتان گرمتان ارادت | |
|
سلام از ماست استاد مهر ممنون از حسن نظرتان گرامی مستدام باشید در کنار خانواده گرامی ارادتمندم بزرگوار | |
|
سلام جناب بنایی مانا باشید به مهر گرامی | |
|
درود شاعر ممنون از نگاه تون در پناه حق مانا باشید گرامی | |
|
زنده باشید گرامی همچنین شما در پناه حق باشید
| |
|
درود جناب رافع زنده باشید در پناه حق و در کنار خانواده گرامی | |
|
سلام از ماست استاد مهر ممنون از توجهتان گرامی زنده باشید در کنار خانواده گرامی | |
|
درود به شما سپاس از شما زنده باشید در کنار خانواده گرامی | |
|
درود به شما زنده باشید در کنار خانواده گرامی | |
|
درود استاد عزیزم زنده باشید در کنار خانواده گرامی ارادتمندم | |
|
درودتان را سپاس جناب صابر عزیز زنده باشید در کنار خانواده گرامی یا علی | |
|
درود جناب میرزا نژاد زنده باشید در کنار خانواده گرامی
| |
|
سلام برسید عزیز ممنون از حضورتان گرامی زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
درودتان را سپاس تشکر از نگاه تون بانو زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
درود جناب رفیعی عزیز ممنون از همراهیتان گرامی زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
سلام و عرض ارادت استاد عزیزم ممنون که قابل میدونید و منت میذارید که وقت با ارزشتون رو خرج خط خطی های بنده میکتید یاد می گیرم و می آموزم از محضرتان شعری بداهه ای که بود که نوشتیم و اشعار بداهه از نظر من هر چه دست نخورده تر باشند تاثیر گدارتر و زیباتر هستند اما حق با شماست مثل همیشه .به دیده منت ممنون که قابل دونستید با حضور شما جسور تر و پر انرژی ترمیشم .مرسی که هستی استاد هداوند عزیز
جوشیده باز چشمه ی شعری خدا کند تا جرعه ای غزل عطشی را فنا کند تا از بلا دوباره بیفتاد بختکی هر دفتری روایت تلخی جدا کند شاید به شوربختِ زمین واژه ای چکد تا آسمان ز ناله ی دردی حیا کند ای آفتابِ بی هنر ابری به سر بگیر تا سایه دشتِ تَف زده ای را رضا کند تا چشمِ غیر دارد و گوشِ دگر زمان فکری به شوره زارِ درونش چرا کند...!؟ "بر برگِ گل بخونِ شقایق نوشته اند" پُر کن ز خون پیاله که حاجت روا کند...! در سینه درد مانده و بر دیده انتظار اشکی مگر به دامنِ صبری وفا کند...! از گونه های زردِ بهاری خزان زده سِیلی اگر به راه بیفتد چِها کند...! نفرین به روزگارِ خطا پیشه ای که باز آوازِ مهر سر دهد امّا جفا کند...! بازارِ مِسگریست نجُنبان سُرین خود... آن کیمیا بیار که مس را طلا کند...! من تیرِ خویش خورده ام از تیردانِ غیر از داغ و درد کیست که شعرم سوا کند؟!
ابراهیم هداوند | |
|
عرض ادب و ارادت دوباره راجی عزیز در خضوع و فروتنی شما تردیدی ندارم. و یقین بدانید که هماره طبع دلفریب و کلام دلنشین شما را دوست داشته و دارم و اگر مطلبی درج می شود، از جذبه ی قلم شماست که موجب وجد و شعف این کمترین می شود ولاغیر... در خصوص مطلبی هم که نوشته شد هنوز مُرددم. و امیدوارم اگر دوستان و اساتید میخوانند، صحت و سقم آن را تایید کنند. ارادتمندم. 🌹🌹🌹 | |
|
دورد بر شما خواهر عزیزم ممنون از حضورتان زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
سلام و درود به شما گرامی ممنون از حضورتان زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
درود به شما سپاس گذارم زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
درودتان را سپاس زنده باشید در کنار خانواده ی گرامی | |
|
درود جناب شاه علی عزیز مانا باشید به مهر گرامی | |
|
درود استاد جان سپاس بی کران | |
|
درود جناب نمکی عزیز و بزرگوار ممنون که عنایت میکنید قدر دان همراهیتان هستم گرامی در رابطه با حسن صداقت درست میفرمایید از اساتید محترم بهره بردم چنان فرمودند ..... اما در مورد بوسه زدن به دامن ستم دقیقا منظورم همین تناقص بود که علی الظاهر هوادار و همراه من بوده ولی در پشت سر نقش عوض میکنه و از پشت ضربه میزنه اما اگه نتوستم منظورم رو برسونم از ضعفم هست که در کنار اساتیدی چون شماو بقیه ی بزرگواران بر طرف میشه اگه عمری باشه باز هم بسیار ممنون و سپاس گذارم
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.