دارم به حال زار دلم فکر می کنم
یک جای کار دل به نظر لنگ می زند
تنهایم و صدای زمان نیمه شب درست
با تیک تاک ثانیه آهنگ می زند
کابوس دفترم شده این حس لعنتی
اوقات تلخ حال دل و نیمه های شب
می ترسد از خباثت و نفرین لحظه ها
از ذهن پر تلاطم من مانده در عجب
تلفیق واژه ها به سرم داد می کشند
دود و قلم مقابل شعرم نشسته اند
غم ها یکی یکی به تنم زخم می زنند
اسباب خانه از نگه ام پاک خسته اند...
بغضِ سکوتِ روز مرا شب شکسته و
دارد به پای صبح دگر وصل می کند
این قسمت از تجسم رویای مرگ را
هر شب کپی برابر با اصل می کند
از هرچه نام زندگی و زنده بودن و
از هر چه شعر جز غم و غربت سرودن و
از درد عشق بین پرانتز (نبودن) و
از سرنوشت و خاطره هایش ستودن و
از دست زندگی که به پایش جوانی ام
دارد شبیه شمع سحر آب می شود
در ذهن من نشسته هزاران سوال پوچ
اما جواب حاصل از آن خواب می شود .....
#ایمان_اسماعیلی_راجی
نقد اساتید عزیز بر دیده گانم🙏🌹🙏
شعرت زیبا بود.
و به نظر من چالش هم داشت
درودها.